در لندن بودم صبح بود و هنوز صبحانه نخورده بودیم. از قضا در آن زمستان، آفتاب طلوع کرده بود و نور ملایم آن همه جا پخش بود. از پنجره ناظر گذر ماشینها بودم و کسانی که در آن سرما میدویدند راه میرفتند یا ورزش میکردند.
یک ماشین توجهم را جلب کرد، یک بنز سیاه. اما خیلی بزرگتر از یک ماشین سواری قسمت پشتی آن حالت استیشن داشت و یک تابوت در آن قرار داده شده بود.
بخشی که تابوت در آن قرار داشت سراسر شیشهای و قابل رویت بود عجیبتر اینکه تابوت روی یک سطح بلند قرار داده شده بود.
از بیرون کاملاً قابل رویت بود.
یک نفر گفت شاید متوفی در طول عمرش سوار بنز نشده بود اما حالا با بنز درجه یک به دیار باقی میرود.
آخرین دیدگاهها