در مدت تحصیل، دانشجویان پزشکی و پرستاری طور همزمان در بخشها آموزش میدیدند.
هر بیمار یک اینترن و یک دانشجوی پرستاری داشت و آموزشهای لازم در هر دو گروه بر بالین بیمار توسط اساتید ارائه میشد.
مدت زمان حضور دانشجویان پرستاری در بخشها، با مدت حضور و نوع شیفتهای اینترن ها فرق داشت. با این وصف این اتفاق میافتاد که گروههای دانشجویی در بعضی از بخشها همزمان حضور داشته باشند.
یکی از اینترنها که در چند بخش با آن گروه در حال آموزش بودیم، به همه سوالات اساتید جواب میداد و نه جواب یک ساده بلکه میتوانست در مورد جواب مدتها صحبت کند و دانش خودش را به رخ بکشد. چهره شاخصی بود. هرچه خوانده بود در عمل مورد استفاده قرار میداد. حلقه گمشده دانش و مهارت در او پیدا شده بود. ارتباط کاملی بین دانستهها و کاربرد آنها در عمل در وجودش تجلی کرده بود. همیشه فکر میکردم او به چه تخصصی وارد خواهد شد؟ واقعاً این همه علم در کدام حیطه تخصصی به ثمر خواهد نشست؟
گاهی فکر میکردم او وارد تخصصی خواهد شد که هیچکس تا به حال نبوده، ولی این امری محال بود. راستش وقتی که گفتند در رشته مغز و اعصاب مشغول گرفتن تخصص است، فکر کردم این رشته برای او کم است. باید رشتهای بخواند که هیچکس به آن دست نیافته، اما من در اشتباه بودم. او اکنون در همان رشته یک شخصیت علمی برجسته و موفق است.
آخرین دیدگاهها