خواب نوشت دوشنبه بیستم اسفند هزار و چهارصد و سه

خواب نوشت :

قرار بود عده ای از دوستان برای آموزش عرفان در خانه ما جمع شوند.قبل از رسیدن آنها مریم خانم به من گفت که  اینکه در کلاس‌ها شرکت نمی‌کنم گلایه دارند ولی من به او گفتم که به تفریح نیاز دارم و در کلاس‌ها شرکت نخواهم کرد

.بعد از مدتی مهمان از راه رسیدند برخلاف تصور من خیلی از آنها خانم بودند. موقع وارد شدن آنها من لباس مناسب به تن نداشتم یک پیراهن خاکستری به تن داشتم و قرار بود بنا به پیشنهاد دخترم ۱ بلوز قرمز و سارا فون سرمه‌ای به تن داشته باشم . خانم‌ها و آقایان نشستند و یک نفر آقا که ظاهرا مسن بود شروع به تدریس کرد. در میانه تدریس او ، من وارد اتاق شدم اتاقی بزرگ که یک فرش با زمینه زرد و سطح آن انداخته شده بود. نمی‌دانم به چه دلیلی لازم شد که اندازه فرش محک زده شود برای همین فرش را به یک طرف اتاق کشیدند تا ببینند آیا یک فرش دیگر در کنارش جای می‌گیرد یا نه. در همین زمان بود که آشغال‌های فراوان در زیر فرش ظاهر شدند من به سرعت جاروبرقی را آوردم و شروع به جارو کردن کردم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *