در بیمارستان تمایل عجیبی به خارج شدن از شرح وظیفه وجود داشت. هر روز و هر روز باید این مسئله به عنوان یک کار جدی پیگیری می شد تا اینکه هر کس در جایگاه خودش باشد و بهترین خدمت را با توجه به شرح وظیفه خودش و نیاز سازمان ارائه بدهد.
کمک بهیارهای تمایل داشتند که کارهای پرستاران را انجام بدهند و برای این کار داوطلب می شدند که بخشی از وظایف پرستاران را به عهده بگیرند . مثلاًبرای آنها گرفتن رگ خیلی جالب تر از حمام دادن بیمار در تخت بود.
پرستارها تمایل زیادی داشتند کارهای پزشکان را انجام بدهند و به عبارت دیگر دکتر کوچولو باشند. آنان تجویز داروها را بیشتر مورد توجه قرار میدادند تا وظیفه حمایت روحی و روانی از بیماران و بازتوانی آنها
پزشکان هم تمایل جالب توجهی داشتند که وظایف مدیران را به عهده بگیرند . برایشان جالب بود که وظایف کارکنان را تعیین کنند، آنها را تشویق یا تنبیه کنند و در ارزیابی های کارکنان فقط نظر خودشان را اعمال کنند.
در همه این روال ها تا حدودی حق با پرستار یا پزشک بود اما موضوع زیاده روی دراین مسائل و تداخل شرح وظایف بود.
یک بار یکی از پزشکان به دفتر پرستاری مراجعه کرد و گفت که سرپرستار بخش باید استعفا بدهد زیرا کاری را که من می گویم انجام نمی دهد . توضیح بیشتری خواستم گفت از سرپرستار خواسته ام از ساعت هفت به بعد همه دستگاه های تصویربرداری را خاموش کنند و به هیچ پزشکی اجازه ندهند تا اینکه بیمار بیاورد. ولی سرپرستار می گوید که نمی تواند چنین دستوری را اجرا کند.
در دفتر پرستاری از پزشک خواستیم که خودش با پزشکان گفتگو کرده و آنها را مجاب کند که در ساعات مشخصی حضور داشته باشند. همچنین دستورش را به شکل کتبی نوشته و به ایستگاه پرستاری تحویل بدهد تا در معرض دید پزشکان دیگر قرار داده شود.
اگر پزشک با هر دلیل بخواهد خدمات تصویربرداری به بیمار ارائه بدهیم و ما کارکنان و تجهیزات و سایر امکانات را داشته باشیم، مجاز نیستیم که مقاومت به خرج بدهیم و از ارائه خدمت سر باز زنیم. پزشک با نارضایتی از دفتر خارج شد و بعد سرپرستار با استعفا نامه خودش به دفتر پرستاری آمد!!
آخرین دیدگاهها