وضعیت روحی روانی من در جلسه مدیران پرستاری دانشگاه، تعریفی نداشت. در کارهایم با بن بست های متعددی روبرو بودم . امورات طوری گره خورده بودند که بعید می دانستم این زودی باز شوند.
یکی از مشکلات بیمارستان گواهی هایی بود که کمیسیون پزشکی به پرستاران داده و آنها را تا آخر استخدام از بعضی وظایف معاف کرده بود.
همچنین گواهی هایی مادام العمر برای بیماری های قابل بهبود پرستاران و سایر رده ها صادر کرده بود.
به عنوان مثال، ما در بیمارستان چند پرستار داشتیم که در سیستم دولتی از شبکاری معاف شده بودند و در سیستم خصوصی به صورت اضافه کار در شیفتهای نامتعارف کار می کردند.
برای کسانی که در کمیسیون پزشکی نشسته بودند و راست و چپ گواهی های دو پهلو ، قابل تعبیر، تفسیر و گنگ صادر می کردند، وضعیت ما قابل درک نبود.
عناوینی مثل کار سبک ، بخش سبک و کار بدون استرس، دیوانه کننده بودند.
هر پرستار برای خودش تعبیری منحصر بفرد از آن عناوین ایجاد می کرد و همان را طلب می نمود.
از سر استیصال و بخاطر حفظ پرستاران بالینی برای خدمت رسانی به بیماران، یک نامه خطاب به کمیسیون پزشکی نوشتم.
یک رونوشت به مدیر پرستاری دانشگاه هم فرستادم. حالا در این جلسه با مدیران پرستاری، در مورد محتوای آن نامه و نیز پیشنهاداتی برای تبدیل آن به آئین نامه اختصاصی بحث و تبادل نظر می کردند.
مدیران با علاقه و احساس مسئولیت، آن را بند به بند خواندند. مطالبی را اضافه و کم کردند تا به شکلی مفید تبدیل شود.
از اینکه نامه مورد توجه آنها واقع شده بود ، خوشحال بودم. حس می کردم کاری برای سیستم انجام داده ام.
با این وجود میزان استیصال من، هیچ تغییری نکرد. به عبارت دیگر تا تبدیل آن نامه به دستوری قابل اجرا در سطح دانشگاه، مشکلات ما سر جایشان بودند.
آخرین دیدگاهها