در خواب دیدم دارم با خانم صاحب خانه که میزبان ما بود،صحبت می کنم. او مشغول شستن ظرف بود. گفتم نقشه خانه شما را چه کسی طراحی کرده است؟ خیلی عالی است زیرا هر اتاق شما دو تا در دارد و به قسمت دیگری از خانه دسترسی داده اند. او به شوخی گفت برای همین در آن اتاق را باز کر حجدی و دوباره بستی؟
من هم خندیدم و گفتم در طرف ورودی خانه را دیده بودم و همه اش فکر می کردم در دوم به کجا باز می شود.الان متوجه شدم.
از خانه بیرون رفتم متوجه شدم در ترکیه هستم.
بغل خانه ای که در آن مهمان بود یک خوابگاه دختران بود. کسانی در حال تحصیل یا کار بودند. جلوی در خوابگاه دختران شلوغ بود و دخترها و تعدادی پسر همکلاسی شان داشتند صحبت می کردند.
یکی از پسرها که ایرانی بود، فامیلی آشنایی داشت. حدس می زدم پسر یکی از دکترها باشد می خواستم که بپرسم تو پسر فلان کس هستی؟ دیدم به جای دیگری رفته که از من دور است. نتوانستم بفهم که چه کسی بود؟
وارد خانه شدم کمی بعد از در اصلی خانه یک دریچه بزرگ بود که باز گذاشته بودند. از آن
دریچه به آن اتاق نگاه کردم.
دیدم همان اتاقی است که در موردش با میزبان صحبت کرده بودم. اتاقی وسیع بشکل مستطیل که فرش های قرمز در آن پهن شده بود و دور تا دور اتاق پشتی چیده بودند. به جز لبه پنجره ها که با پرده سفید ابریشمی از حیاط جدا شده بود.
روی یکی از پشتی ها همسرم تکیه داده بود.
از من گردو خواست. گردو توی جیب من بود همین که از جیبم در آوردم توی دستم شکست و مغزی آن را در لبه آن دریچه گذاشتم تا همسرم بر دارند. نصف مغز گردو مانده بود که من خوردمش.
آخرین دیدگاهها