خواب نوشت سه شنبه بیست و دوم اسفند هزار و چهارصدودو

در خواب دیدم که در خانه ای هستم که در زاهدان داشتیم اتاقی بود یک در به سوی حیاط خانه داشت و یک در به اتاق بغلی

کنار آن در رو به حیاط بودم. خواهرم در کنارم بود. متوجه یک مگس شدم که از تار عنکبوت آویزان شده بود. همین که خواستم آن را دور بیاندازم متوجه تار عنکبوت شدم که بشکل چند ضلعی در گوشه سقف تنیده شده بود. با یک شی که در دست داشتم و نمی دانم چه بود، آن را خراب کردم بعد متوجه یکی دیگر شدیم وقتی که آن را خراب کردیم، یک عنکبوت درشت و پشمالو شبیه یک رطیل از سقف افتاد شروع کرد به فرار کردن. من دیگر مثل قبل از آن نمی ترسیدم چند ضربه زدم پایش کنده شد اما همچنان می توانست برود.فرار کرد و دیگر ندیدمش.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *