یکی از سرپرستارها برای یک نفر از بخش خودش درخواست تذکر کتبی با درج در پرونده کرده بود. علتی که در آن برگه ذکر شده بود یک عنوان کلی و تقریبا نا مفهوم بود. سرپرستار در دیدار حضوری نخواست توضیحی بدهد فقط گفت که خود فرد هم از آن اطلاع دارد .
در یکی از روزهایی که آن فرد عصرکار بود در بیمارستان ماندم و تصمیم گرفتم که با آن شخص گفتگویی داشته باشم تا به این نتیجه برسم که صدور تذکر کتبی درست است یا نه.
از شانس من سرپرستار هم همان روز در بیمارستان مانده بود. در نتیجه فرصتی دست داد تا سه تایی موضوع را بررسی کنیم. آنها اصل موضوع را به من نگفتند. اما همان لحظه که سرپرستار مشغول تایپ کردن نامه ای بود آن فرد گفت که می بینید ایشان عصرکاری در بیمارستان مانده اند تا اینکه نامه ای که مربوط به پزشکان است و هیچ ربطی به ما ندارد را تایپ کنند. این کاری است که پزشکان خودشان باید انجام بدهند و اگر نیاز به کمک دارند باید از مدیران بیمارستان کمک درخواست کنند اما سرپرستار که کارهای خودش به اندازه کافی زیاد است چنین خدماتی ارائه می دهد. سرپرستار باید کار خودش را انجام بدهد و اگر توانست تمام کند بعد به دیگران کمک کند. سرپرستار هم توضیحاتی داد و می خواست ما را قانع کند که کارش درست است. من واقعا درک نکردم که طرف چه کسی را باید بگیرم. ندانستم حق با کیست. از اختلافات بین آن دو سر در نیاوردم. هر چه بود فرد قانع شده بود که تذکر کتبی که برایش درخواست شده، حتما صادر خواهد شد.
من از این دست مشکلات خیلی داشتم. یعنی در چالش هایی گیر میکردم که تشخیص نمی دادم حق با کیست. گاهی زمان هم ثابت نکرد که حق با چه کسی بوده است. گاهی هم گذر زمان حق را آشکار کرد.
آخرین دیدگاهها