در یک دورهای بعضی پرستارها میخواستند که مدیر خدمات پرستاری و سوپروایزر آموزشی شب کاری داشته باشند. اول به شکل سوال مطرح شد، ولی بعد ابعاد تازهتری یافت و تبدیل به یک مطالبه گردید.
وقتی که پای پزشکان به این مطالبه باز شد، مسئله جدیتر شد. حالا رئیس بیمارستان به نمایندگی از پزشکان و کارکنان میخواست که مدیر خدمات پرستاری و سوپروایزر آموزشی کشیک شب کاری در هر هفته داشته باشد. من به عنوان مدیر خدمات پرستاری چندان مخالف نبودم.
دوست داشتم از منتّ رها شوم.
دوست داشتم بعضی صبحها در منزل باشم که به کارهای شخصیم رسیدگی کنم، به خصوص که فرزندانی داشتم که به وجودم نیاز داشتند.
دوست داشتم حس کنجکاوی خودم را راجع به شبکاری پاسخ بدهم.
دوست داشتم درک واقع بینانه و بدون واسطه از وضعیت بیمارستان در شبکاری داشته باشم و بتوانم نظرات کارشناسی قویتری را ارائه کنم.
در ظاهر موضع موافق یا مخالفی نگرفتم و ترجیح دادم صبر کنم تا ببینم اوضاع چطور پیش میرود.
وقتی رئیس این مسئله را به شکل دستور مطرح کرد، پاسخ دادم اول تکلیف چند مسئله را روشن کنیم. این کار لازم بود تا بعدها دچار مشکلی نشویم. از آنجایی که چنین برنامهای در سطح دانشگاه هیچ نظیر و مانندی نداشت، باید الگوی کار را ترسیم میکردیم.
اول اینکه از ریاست خواستم با توجه به اینکه وظایف صریح و مشخصی در شرح وظایف شغلی نیست، خودش شرح وظایفی را به شکل روشن مطرح کند، تا در آن مسیر ایفای وظیفه نماییم.
دوم اینکه ما هم مثل شبکارها روز بعد آف خواهیم بود و طبیعی بود که در دفتر پرستاری حضور نخواهیم داشت. بر حسب تعداد شبکاری ممکن بود دو یا چهار روز حضور نداشته باشیم.
سوم اینکه مشخص شود ما چه ضعفها و اشکالی داریم که اگر در شب کاری حضور داشته باشیم آن مسئله رفع و حل خواهد شد.
چهارم برنامه جلسات و کمیتههایی که نیاز به حضور مدیر خدمات پرستاری هست، به روزهایی که صبحکاری حضور دارد، هماهنگی شود.
ریاست قول رسیدگی به این موضوعات را داد و گفت که پاسخ سوالات را به زودی اعلام خواهد کرد. اما هیچ خبری نشد!!!
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها