زنی کنار من نشسته بود در عالم خواب او را می شناختم اما در بیداری برایم بیگانه بود. گفت که خانه اش چهار اتاق کوچک دارد . دلش خانه ای می خواهد که هال بزرگ داشته باشد.. حتی اگر تعداد اتاق ها کم باشد . دلش می خواهد فرش بزرگی را پهن کند و وقتی که جارو برقی میکشد راحت باشد.
من در تصورم فرشی بسیار بزرگ دیدم که رنگ ان تقریبا آبی و سفید و سورمه ای بود و زیبایی خاصی داشت.
آخرین دیدگاهها