دوست دارید در مورد یکی از تلخ ترین جلسههایی که حضور داشتم، برایتان بگویم؟؟
آن روز رئیس بیمارستان بر اساس مطالعات وسیع مدیریتی تصمیم داشت که یکی از الگوهای کتاب را اجرا کند.
بنابراین جلسه ای ترتیب داد. کارکنان بیمارستان را به سالن کنفرانس دعوت کرد. دستور داد روی سن که کمی بلندتر از سطح زمین بود، چند صندلی بگذارند. خودش در بین کارکنان و ردیف اول نشست. من و دو نفر دیگر از مدیران ارشد در صندلیهای روی سن روبروی کارکنان نشستیم.
رئیس در مورد نحوه مدیریت ما و مشکلات ناشی از آن سوالاتی طرح کرد. شاید میخواست قدرت بیان کارکنان را تقویت کند. شاید هم میخواست که به آنها اعتماد به نفس بدهد تا حرفهایشان را بزنند.
در اصل چنین جلسههایی میتواند بسیار هوشمندانه چندین هدف را همزمان محقق کند. کارکنان میتوانند خواستهها و موانع کاریشان را بیپرده طرح نمایند و مدیران میتوانند از برنامههایشان و روش های کاری بگویند. نحوه رسیدن به اهداف سازمانی را تبیین کنند در واقع این جلسهها راهی برای رفع سوء تفاهمها به حساب میآید.
در جلسه ما همین که کارکنان بیمارستان دیدند که رئیس طرفدار آنهاست و به نحوی ما را با کارکنان رودر رو کرده است، شروع به سوء استفاده از این موقعیت نمودند. هرچه دلشان میخواست به مدیران ارشد گفتند.
میتوانم بگویم جلسه از کنترل رئیس خارج شد و به دست کارکنان افتاد. ما چند نفر توضیحاتی در مورد سوء تفاهمها یا روشن شدن مطالب دادیم اما توضیحات ما سه نفر در مقابل سیل بیحرمتی که به راه افتاد، هیچ نبود. یکی از پرستارها گوی سبقت را از همه ربود. راست و دروغ را به هم پیچید و از همه نقاط مثبت کارکرد دفتر صرف نظر کرد. او به صغیر و کبیر دفتر پرستاری حمله ور شد. بعد از او، برخی دیگر وارد میدان شدند و اوضاع را برای من بد و بدتر کردند. دفتر پرستاری به شدت مورد بی مهری و نقد قرار گرفت. البته نقد کلمه مناسبی نیست، باید بگویم عیب یابی کردند. زیرا در نقد دیدن همه جانبه مسئله بخصوص نقطه قوتها الزامی است. در عیب یابی و ایرادگیری فقط ضعفها و کاستیها مطرح میشوند.
وقتی جلسه به پایان رسید من احساس بسیار بدی داشتم. یک آدم بی پشتوانه بودم که فکر استعفا رهایم نمیکرد. از وضعیت پیش آمده بسیار متاسف بودم. حتی نمیتوانستم از ایرادات به جا و درست هم استقبال کنم. آنچنان در هم شکسته شده بودم که ادامه کارم را محال میدانستم.
آخرین دیدگاهها