اولین باری که شما را در سالن های دانشکده پرستاری دیدم حوالی سال شصت و دو بود. ما هر دو دانشجوی پرستاری بودیم. اما در یک کلاس نبودیم. شما در دوران کاردانی و کارشناسی سال بالایی ما بودید. برخورد های اول مان بیشتر به خاطر درس های مشترک و دیدار های گه گاهی در فاصله بین کلاس ها بود. بعد ها آشنا تر شدیم.
هر دو ما به عنوان مربی پرستاری دوران طرح نیروی انسانی را گذراندیم. در این دوران آشنایی ما عمق بیشتری گرفت. در کارشناسی ارشد در یک کلاس به تحصیل مان ادامه دادیم.
بعد هر دو ما به بیمارستان های جداگانه رفتیم و شروع به کار کردیم و در عین حال تحصیلاتمان را به پایان رساندیم.
وقتی که بیمارستانی که شما در آن کار می کردید در حال انحلال و انتقال به مرکز دیگری بود پیشنهاد شد که به بیمارستان ما بیایید .
از آن همه زمان و از آن همه دوستان مشترکی که داشتیم و از آن همه همکارانی که در طول خدمت کنارمان بودند، شما تنها دوستی هستید که برایم مانده اید. نمی دانم چه دلایلی پشت این دوستی عمیق و آمیخته با احترام هست. نمی دانم تا کی ادامه خواهد یافت اما به این دوستی مفتخر هستم .
آخرین دیدگاهها