برای من چیزی دردناک تر از این نبود که به دلیلی کارکنان واحد پرستاری یا سایر کارکنان بیمارستان فوت کنند. با اینکه مرگ حق است و کسی یارای مقابله با آن را ندارد اما مرگ کارکنان خیلی متاثرم می کرد.
چند تجربه در این رابطه برایتان شرح می دهم.
یکی از پرستاران طرحی خانمی با قد و بالای رعنا و بسیار خوش سیما بود. او به عنوان نیروی طرح وارد بیمارستان شد . زیبایی اش در نظرم مسحور کننده بود. هیچ عیبی در او نمی دیدم. از سوی دیگر پرستار کوشا و ساعی بود. کارش را به درستی انجام میداد و در حال یادگیری های بیشتر بود. وقتی که جمع کثیری از کارکنان را به جشن عروسی اش دعوت کرد صد چندان جذاب شده بود. یک مجلس گرم و پر شور خاطره ای است که از او به جا مانده است. وقتی که در حال گذراندن طرح بود در آزمون استخدامی هم قبول شد و در بیمارستان دیگری به کار مشغول شد.
وقتی که شنیدم که با اراده خودش به زندگی اش پایان داده است دیگر توان ایستادن نداشتم و بسیار ناراحت شدم. می گفتند همسرش در همان سالهای اول زندگی به او خیانت کرده و او تاب این مشکل را نداشت. مرگ او خیلی تلخ و دردناک بود . با داروهایی که خواص شان را می شناخت به زندگی کوتاه خودش پایان داد.
مورد دیگری که از یادم نمی رود خانمی بود که در دوران بارداری بدخیمی او تشخیص داده شد. تمام مدتی که باردار بود می دانست که از عمرش چیزی نمانده و بزرگ شدن نوزادش را نخواهد دید. حتی شاید فرزندش را نبیند. البته او چند ماه فرزندش را در آغوش گرفت و بعد به رحمت الهی رفت. من گاهی به او زنگ می زدم و احوالش را جویا می شدم. چند هفته قبل از مرگش مکالمه ای تلفنی داشتیم. به من گفت که بچه را برداشته ام و تنها به خانه خودم آمدم. می خواهم چند روزی با همسر و فرزندم تنها باشم و مطمئن باشم که خانواده تشکیل داده ام.
آخرین دیدگاهها