در خواب دیدم که در یک بیمارستان مریض دارم . بیمار من را واحد اورژانس به بیمارستان آورده بود. حین عملیات احیا و نجات وی و رساندنش به بیمارستان فیلم برداری کرده بودند. این فیلم را در مانیتورهای بیمارستان پخش کردند.
من بیمارم را در اتاقش گذاشتم وبه طبقه پایین بیمارستان رفتم. خیال داشتم مقداری وسایل لازم برای ماندنم در کنار بیمار تهیه کنم. خرید کردم و نایلون ها خرید را روی یک تخت قرار دادم. به محیط نگاه کردم. دیدم که یک زیر زمین است که برای بهره برداری به عنوان یک بخش بیمارستانی در حال ساختن و آماده سازی می باشد. بیشتر وسایل و پرده ها آبی انتخاب شده بودند. در ایستگاه پرستاری چند نفر حضور داشتند و در حال کار کردن بودند. دیدم که یکی از نرس ها با لباس معمولی سبز ولیمویی از اتاق کار خارج شد و در دستش وسایل تزریق بود. به فردی که کنار من بود و میدانستم که یک نرس تازه کار است گفتم که اینها اصول را رعایت نمی کنند. یونیفرم نمی پوشند و اسمشان را هم نرس گذاشته اند.
مسئولین آن بیمارستان به من گفتند که الان بازرس خواهد آمد و ما خیال نداریم که برای اینجا نرس با سابقه به کار بگیریم با همین کم سابقه ها کار را راه می اندازیم و یکی از اینها سرپرستار اینجاست.
شما بیایید نقش یک سرپرستار را برای چند ساعت بازی کنید. آنها شما را ببینند و فکر کنند که کارمند ما هستید. بعد از اینکه رفتند شما بروید و به بیمار خودتان برسید. یادم نیست من چه جوابی دادم. ولی دیدم که به طرف وسایلی که خریده بودم رفتم. آنها را برداشتم تا به اتاق بیمارم ببرم. با برداشتن آنها دیدم که روی تخت پر از جانوران کوچک و سیاه رنگ است و به هر طرف می روند و روی وسایل هم راه می روند. چند از آن هاروی دست های من هم بودند که سعی کردم و به زمین پرت کردم. وقتی که من ساک خرید را روی آن تخت گذاشته بودم تمیز بود. اما حالا پر از حشره و تکه های کاغذ شده بود. سعی کردم که حشرات را پاک کنم. کاغذ پاره ها را هم جمع کردم و توی سطل زباله انداختم.
آخرین دیدگاهها