خواب نوشت شنبه شانزدهم اردیبهشت هزاروچهارصدودو

خواب دیدم که در یک محیط اداری هستم. اما به طرز خاصی محل خواب و استراحت کارمندان هم همان جا بود. گاهی محیط اداری با میزهای دارای رایانه و گاهی هم تختخوابهای خوابگاهی و کمد های کنارشان را میدیدم.

من و ش ـ الف باید به یک محل اداری دیگر می رفتیم. با هم از محیط خارج شدیم و به محوطه پارکینگ رفتیم. من ماشین پرشیا نقره ای داشتم. هر چه بین ماشین های پارک شده را گشتیم، من ماشین را پیدا نکردم. مطمئن بودم که دزدیده نشده است. فقط جای پارک را فراموش کرده بودم. هر چه فکر می کردم که با چه نشانه ای باید محل یادم بیاید، بیفایده بود. به ش ـ الف گفتم شما هم ماشین را که پارک می کنید یادتان میرود که کجا بوده است. او پاسخ داد نه . ما هر جا که پارک کرده باشیم از همان جا سوار می شویم و مشکلی دراین رابطه نداشته ایم. توی دلم گفتم شما هر دو جوان هستید و چیزی از یادتان نمی رود. به ناچار هر دو ما به محل کارمان برگشتیم. در محیط اداری کسی از ما نپرسید که چرا برگشتید و چرا نرفتید؟

خیلی نگران بودم کسی چیزی بپرسد و خانم همراه من بگوید که یادش رفته بود ماشین را کجا پارک کرده است. خیلی خجالت زده می شدم. اما او چیزی نگفت کسی هم چیزی نپرسید.

در همین حین یکی از همکاران  دیگر من را تحویل نگرفت. بی اعنتایی کرد و حتی رویش را از من بگرداند. از این حرکت او تعجب نکردم زیرا قبلا هم چنین رفتارهایی داشت اما این بار عصبانی شدم زیر لب طوری که نشنود کلی فحش و بد و بیراه نثارش کردم تا دلم خنک بشود.

در همان محیط استراحت می خواهم خط چشم بکشم. یک آینه به دست گرفتم و خواستم که نگاهی به چشم خودم بکنم. با کمال تعجب دیدم که چهره من عوض شده است. یک چهره با رنگ تیره تر داشتم و یک جوری شبیه آفریقایی ها بودم. از دیدن چهره خودم متعجب نشدم. پلک که میزدم در صورت خودم دقیق می شدم می دیدم که چهره توی آینه هم پلک می زند. یک بچه پنج شش ساله داشتم که همان اطراف بازی می کرد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *