من و مقطع کاردانی پرستاری

دانشکده پرستاری

بعد از قبولی در رشته پرستاری در سال ۱۳۶۲ به دانشکده پرستاری وارد شدم. یک حیاط وسیع و خاک آلود بود، که هنوز احداث آن به پایان نرسیده بود. محوطه با بلوک های سیمانی تقسیم شده بود و بیش از این کاری انجام نشده بود. این محوطه با همت یک باغبان که پدر یکی از شهیدان جنگ بود، در مدت کوتاهی به فضای سبز، زیبا و چشم نواز تبدیل شد.
ساختمان دانشکده به تازگی  تکمیل شده و کلاسهای درس  به راه افتاده بودند، ولی هنوز فاقد تجهیزات آموزشی کافی بودند. سالن های همایش و آمفی تئاتر را از سال ۶۲ به بعد رو به تکامل گذاردند.

کارگران در سالن ها کار می کردند، دیوارها را رنگ می زدند و سنگ ها را روی دیوارها می چیدند.  همزمان دانشجویان در کلاس ها در رفت و آمد بودند. محیط  رنگ و بوی تازگی می‌داد. در سال ۶۴ همزمان با فارغ التحصیلی اولین گروه مقطع کاردانی امورات ساختمانی به پایان رسید.
در همین سال ها برای اولین بار در تاریخ پرستاری ایران آقایان نیز وارد رشته پرستاری شدند. بیشتر آنها علاقه‌ای به این رشته نشان ندادند و در همان ابتدا تعداد قابل ملاحظه ای تحصیل را رها کردند، ولی دانشجویانی که ماندند و به تحصیل ادامه دادند، انسان هایی با اراده و قوی بودند که منشا تحولات بزرگی در این رشته بودند. زیرا بر ناملایمات حرفه ای و اجتماعی غلبه کردند. آنان نقشی را پذیرفتند و پیش بردند که جامعه در نهایت آن را پذیرفت.
رئیس دانشکده با توجه به فقدان فردی با مدرک دکترا در رشته پرستاری ، یکی از مربیان کارشناس ارشد پرستاری بود .به نظر میرسید او از نظر تجربه، درجه علمی و مدیریت در بین سایر مربیان ، صلاحیت های کافی را داشت .

خوابگاه دانشجویان
خوابگاه دانشجویان پرستاری و مامایی در طبقه بالای کلاس‌های درس و آموزش دانشکده بود. این ساختمان نیز به تازگی به بهره برداری رسیده بود. در دو طبقه ساخته شده بود و هر طبقه حدود سی اتاق بود که در ابتدای بهره برداری هر اتاق به دو دانشجو داده شده بود. بعد از پذیرش دانشجویان بیشتر اتاق ها چهار نفری شدند. هر اتاق فضای نسبتا بزرگی بود که تخت وکمد و روشویی داشت. بقیه قسمت های خوابگاه اشتراکی بود.

ثبت نام در مقطع کاردانی
بعد از قبولی در کاردانی پرستاری و عزیمت به تبریز، قسمتی از ثبت نام در دانشگاه و بخشی در دانشکده پرستاری انجام شد. مسئول واحد آموزش دانشکده خانومی سختگیر و در عین حال خوش برخورد بود. مدارک مورد نیاز را تحویل گرفت و وضعیت ادامه روند تحصیل را توضیح داد. به من اطمینان داد که در تحصیلات جدید موفق خواهم بود. بعد از ثبت نام برایم خوابگاه تعیین کردند و در یک اتاق سه نفری وسایل مورد نیازم را چیدم. کمد به سه بخش فرضی تقسیم شد و هر کس وسایل خودش را در قسمت مشخص قرار داد. هم اتاقی ها من دو نفر از خوی و دانشجوی مامایی بودند. دو دوست صمیمی که همواره از محبت هایشان بهره مند هستم.

کلاس های تئوری

محل برگزاری کلاس ها با خوابگاه فقط چند دقیقه بود. دانشجویان می توانستند در عرض مدت کوتاهی سرکلاس باشند.
از نظر بیشتر دانشجویان  سخت ترین درس ترم اول آناتومی بود.  درسی که برای آن پیش زمینه مناسبی وجود نداشت. برای درک و یادگیری این درس باید علاوه بر کتاب و مشاهده عکس ها، ماکت های  سالن تشریح هم مورد استفاده قرار می گرفت.  سالن تشریح در اصل برای رشته پزشکی در داخل دانشکده پزشکی آماده شده بود. ولی امکانات آن می توانست نیاز سایر دانشجویان را هم بر طرف کند.
مکان  کلاس پراتیک پرستاری در همان محوطه آموزش و کلاس ها بوده  و توسط یکی از مربیان با تجربه ارائه می‌شد. مربی با صبر و بردباری قابل تحسینی بهانه گیری ها و نارضایتی های دانشجویان را تحمل می کرد.
تحصیل  رشته پرستاری در آن زمان خیلی معمول نبود و شاید این رشته در بین سایر رشته‌ها جایگاه قابل قبولی نداشت. بیشتر دانشجویان از سر ناچاری و ناکامی قبولی در رشته های دیگر در این رشته ادامه تحصیل دادند. با این وجود علاقمندی هایی پدید آمد.
تعداد قابل توجهی در همان ترم اول و بعد از کلاس های پراتیک  و برخی در مرحله ورود به عرصه بالینی راهشان را جدا کردند و اقدام به انصراف نمودند.
بدیهی است که سازگاری با رشته و شغل آینده از الزامات ادامه تحصیل می باشد. پرستاری فراتر از یک شغل است و نیاز به روحیه نوع دوستی و دلسوزی و ارزش گذاری به انسان ها دارد. بنابراین  علاقه در این رشته نقش مهمی دارد.  بدون علاقه یک رشته خسته کننده و غیر قابل تحمل به شمار می رود.
کار با بیماران درک واقعی از پرستاری را به همراه دارد.

مربیان پرستاری

مربیان  با خوش رویی دانشجویان جدید را پذیرا بودند و سعی در بهترین تدریس را داشتند.  دو نفر از مربیان ما مسیحی بودند. مسیحی های دیگری به مدت طولانی در آسایشگاه باباباغی خدمت می کردند. آنان زنان تارک دنیا بودند و گاهی به دانشکده پرستاری می‌آمدند. عمر و زندگی خودشان را صرف مراقبت و نگهداری جذامی ها کرده بودند.خانم های مرکز باباباغی یونیفورم ها یک دست سورمه ای با پوششی روسری مانند روی موهایشان داشتند. همیشه با ظاهری یکسان در محل کار و در سطح شهر دیده می شدند.
بقیه مربیان از پرستاران با تجربه‌ای بودند که در بیمارستانها  آموزش بالینی دانشجویان را برعهده داشتند. اغلب مربی ها  کارشناسان پرستاری بوده و تعداد کمی از آنها کارشناس ارشد بودند.
بعضی از آنها علاقمند و بعضی بی‌تفاوت بودند. بیشتر آنها دارای تجارب علمی و عملی و بالینی قابل توجهی بودند و روحیه آموزش  قوی داشتند. با روش‌های خاص خود و نثار و بخشش هر آنچه که می‌دانستند نقش مهمی در شکل گیری شخصیت کاری دانشجویان پرستاری ایفا کردند. بخش دیگری از مدرس ها، مربیان مامایی بودند.

خوابگاه دانشجویان
به دلیل بهره برداری از ساختمان های جدید الاحداث،  خوابگاه دانشجویان تلفن نداشت. دانشجویان برای تماس با والدین خود باید مسافت زیادی را تا اولین مرکز مخابراتی طی می‌کردند.  دانشکده و خوابگاه فاقد غذاخوری بود. باید برای تهیه غذا به سلف سرویس دانشگاه مراجعه می‌شد. به دلیل دوری راه و به دلیل تاریک شدن زودهنگام هوا و صلاح نبودن رفت و آمد در شهری غریب ترجیح داده می شد غذا در داخل اتاق های خوابگاه پخته بشود.  بنابراین دانشجویان با اشتراک هزینه هایشان خرید مواد غذایی و پخت و پز را انجام می دادند. فقدان یخچال موجب شده که برای حفظ مواد خوراکی آنها  درون سبد یا کیسه های پلاستیکی قرار داده شده  و با یک طناب به بیرون پنجره آویزان شود. یک سر طناب را به رادیاتور موجود در جلوی هر  پنجره وصل می شد.
تعداد زیادی از دانشجویان از شهرهای دور در تبریز پذیرفته شده بودند. آنان در طول ترم در خوابگاه می ماندند . بقیه ساکنین خوابگاه در تعطیلی های آخر هفته به دیدار خانواده ها و آوردن خوراکی می پرداختند.
آماده سازی سالن های غذاخوری تا ترم پنجم یعنی حدود سال شصت و پنج طول کشید.

دوره کاردانی پنج ترم به طول انجامید و واحد های درسی طبق آئین نامه پاس شد. در پایان دو و نیم سال دانش آموختگان برای اعزام به طرح نیروی انسانی آماده شدند. دوران جنگ بود و بیشتر پرستاران به مناطق جنگی اعزام شدند. همچنین در بیمارستان های پشت جبهه به کار مشغول شدند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *