باید دنبال سپرده ای بروم که در یک صندوق قرض الحسنه گذاشته ام تا وام بگیرم. صندوق حدود یک سال است که من را به اصطلاح سر می دواند. امروز و فردا، این هفته و آن هفته، این ماه و آن ماه .
ماسک می زنم. کرونا بیداد می کند. راه می افتم.
توی خیابان حس عجیبی دارم احساس می کنم در حال کار خلافی هستم. الان سر می رسند و مرا به جرم بیرون آمدن از خانه بازداشت می کنند. احساس می کنم ویروس همین دور و برهاست. فکر می کنم الان است که پیدایش بشود، بازوی من را بگیرد و توی چشم هایم نگاه کند و بپرسد اینجا چکار می کنی؟
نگفتم از سلول ات خارج نشو. الان می کشمت.
همراه با ترس هایم خود را به صندوق می رسانم باز هم به ماه های بعد وعده داده می شوم و با سرخوردگی به خانه برمی گردم.
آخرین دیدگاهها