چندین سال پیش در بیمارستان دندانپزشکی دو عمل جراحی تحت بیهوشی عمومی داشتیم.
بیمار اول خانم جوان و حدود بیست و پنج ساله بود ایشان مشکل جسمی داشت. حرکات شدید و غیر قابل کنترل داشت و مرتب در صندلی چرخدار با تکان های شدید در خطر افتادن بود. حرکات بی اراده موجب شده بود که هیچگاه نتواند دندان هایش را مسواک بزند و در نتیجه نیازمند درمان های دندانپزشکی تحت بیهوشی عمومی بود. با آن محدودیت عجیب موفق به اخذ مدرک کارشناسی شده بود. تکلم او مشکل داشت. حرکت های شدید و ناگهانی اندام هایش کلامش را می برید. اما میتوانست منظورش را برساند. او سوال هایی میپرسید که بلافاصله نمی شد پاسخ داد. باید فکر می کردیم و بعد جواب می دادیم. یک جور هوش و ذکاوت و دانایی داشت.
او نمونه عینی غلبه بر محدودیت ها و مصداق بی مرز بودن توانایی های انسان بود. از آن روز همت پشتکار موجود در ورای یک جسم بیمار و غلبه بر ناتوانی، در ذهن و باور همه ما معنایی جدید یافت. هیچگاه او را فراموش نکردم.
آخرین دیدگاهها