یکی از پرستاران آی سی یو هفته ها اصرار داشت که به بخش مراقبت های ویژه سی سی یو منتقل شود. او با واسطه هایی خواسته اش را مطرح کرد. سپس درخواست کتبی اش را به دفتر پرستاری داد. آنقدر گلایه وشکایت داشت که به نظر می رسید ادامه کار او در آی سی یو ممکن نباشد. بیماری او هم مزید بر علت شده بود و مدعی بود که این بیماری در آی سی یو تشدید شده است.
در اولین جلسه شورای پرستاری بیمارستان بعد از جروبحث های بین سرپرستاران آن دو بخش تصمیم گرفته شد که ایشان به بخش مورد نظرش منتقل بشود.
مراحل موافقت با انتقال او انجام شد و برنامه پانزده روزه جدید در بخش سی سی یو برایش تنظیم شد. پاسخ کتبی برای درخواستش هم نوشته شده و به دستش داده شد. یکی دو روز مانده به شروع برنامه جدید او گفت که از درخواستش پشیمان شده است. حالا متوجه شده است که بخش خودش را دوست دارد و همکارانش هم گفته اند که دوست دارند او در بخش بماند.
به دلیل اینکه این انتقال بسیار چالشی و پردردسر بود با نظر ایشان مخالفت کردم و گفتم که طبق برنامه باید در بخش جدید باشد. اگر دو روز مانده به شروع برنامه پانزده روزه بخواهیم همه تنظیمات را به هم بریزیم دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود.
در کشاکش این وضعیت بودیم که رئیس بیمارستان بدون اینکه از دفترپرستاری سوالی بکند صرفا به خاطر مراجعه آن پرستار به دفتر ایشان همه تصمیم های ما را وتو کرد و گفت که ایشان در آی سی یو برنامه داشته باشند .
من به عنوان مدیر خدمات پرستاری متوجه شدم که هنوز هم وقت استقلال این حرفه فرا نرسیده است و آخرین تصمیم در مورد ما را رئیس می گیرد و شورای پرستاری هنوز قدرت اجرایی ندارد.
یاد گرفتم که تا وقتی که کادر پشت پزشکان قایم می شوند این روند ادامه خواهد داشت.
همچنین فهمیدم که کادر یک چیزی می گویند اما منظورشان چیز دیگری است.
یادگرفتم که مدیر خدمات پرستاری باید جوابگوی تصمیمات هیجانی کادر خودش باشد
آخرین دیدگاهها