آموزش پرستار توسط پرستار دیگر

دو پرستار وارد دفتر پرستاری شدند. یکی پرستار بیمارستان ما بود و حدود دو یا سه سال سابقه کار داشت. نفر دیگر نیروی استخدامی جدید بود. آن دو با هم دوست صمیمی بودند و حالا قرار بود هر دو در یک بیمارستان کار کنند.

پرستار ما توضیح داد که همراه دوستش به دفتر پرستاری آمده تا او را معرفی کند. قبل از آمدن به دفتر توصیه هایی به دوستش کرده بود. از جمله اینکه در بدترین بخش بیمارستان و در بدترین شیفت های آن کار بکند تا هر چه زودتر موفق به رشد مهارتهای شغلی شده و جایگاه کلیدی در مجموعه پرستاری به دست بیاورد. عقیده داشت هر کس در اوایل خدمت سختی را بپذیرد، می تواند علاوه بر جلب حمایت مسئولین از توانایی های فکری خود حداکثر استفاده را بکند و مهارتهای جدید را به سرعت بیاموزد. از نظر وی ارزش کارمند به بر عهده گرفتن امورات به اصطلاح بر زمین مانده بود.

توضیح دادم که ماهیت بخشها و تعاریف آنها با هم تفاوت دارد و ما در عمل به طور مطلق بدترین بخش و بدترین شیفت نداریم.

در حالی که مشغول توضیح به آنها بودم، در کسری از ثانیه پیشنهادی به فکرم رسید که مورد پذیرش واقع شد. از او خواستم آموزش دوستش را به عهده بگیرد. نقش مربی را برای او ایفا کند و تحت نظر سوپروایزر آموزشی او را به حداکثر رشد و توانمندی هایش  برساند. به این ترتیب می توانند در یک بخش همکار باشند.

آنها با خوشحالی قبول کردند و در ماه های بعد هر دو سعی و تلاش قابل تحسینی نشان دادند. بر حسب ضرورت شیفتهای همدیگر را پوشش می دادند، نواقص و ایرادات را رفع می کردند و اعتماد سرپرستار را به جلب نمودند.

در مدت کوتاهی در برنامه به عنوان سر شیفت عصر و شب یا روزهای تعطیل کار می کردند. یک ایده فی البداهه موثر واقع شد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *