بعضی ها به انصاف و دانایی خود اطمینان کامل دارند، گمان می کنند صلاح همه را می دانند.
پس از دانش آموختگی کارشناسی ارشد، پرستار یکی از بیمارستان ها بودم. رئیس وقت اداره پرستاری دانشگاه تماس گرفت و گفت که به مرخصی چندین ماهه خواهد رفت و من را به عنوان کاندید به جای خودش معرفی کرده است. آن موقع فکر می کردم در موقعیتی برازنده شایستگی هایم قرار می گیرم. اما الان، به نظرم بسیار ناپخته و جاه طلب بودم که چنان پُست و شغل بزرگی را پذیرفتم.
احتمالاً کم تجربگی و غرّه شدن به مدرک تحصیلی جدید موجب آن تصمیم اشتباه شد. وقتی که در جایگاه رئیس اداره پرستاری قرار گرفتم، به تدریج با وضعیت نیروی انسانی و وظایف جدید آشنا شدم. برای من چالشی ترین کار تقسیم نیروهای طرحی بود. پرستاران را مطابق نیاز واحدها تقسیم می کردم. به درخواست ها و تمایلات آنها گوش می دادم اما آخرش وادارشان می کردم که تصمیمی را که به نفع سیستم پرستاری است، بپذیرند. تا زمانی که استثنا و تفاوتی بین پرستاران نبود مشکلی پیش نیامد. سفارش کنندگان ناراضی و شاکی بودند. حتماً به مافوق های من هم منعکس می شد. ولی من کاری را که صلاح بود ادامه دادم.
از انبوه سفارش های ریز و درشت و عجیب و غریب کلافه بودم، اما برای مدتی کار به همین منوال پیش رفت. کمبودهای جدی بعضی مراکز به صورت نسبی رفع شد.
تا اینکه آن «استثنا» روند کارها را متوقف کرد. رئیس من را به اتاقش فراخواند و شکایت یکی از بازنشستگان و دخترش را در حضور خود آنها مطرح کرد. توقع داشت اوضاع تحت کنترل او باشد و دستورش اطاعت شود. می خواست آن پرستار در جایی که پدرش میخواست تعیین محل بشود.
رئیس توضیحات من را نپذیرفت ومن هم تعیین محل آن پرستار طرحی را به بیمارستانی که مد نظرش بود، نپذیرفتم. رئیس که از توافق نا امیدشد، در معرفی نامه آن پرستار، اسم بیمارستانی را که میخواست، نوشت و روانه اش کرد.
با وجود کم تجربگی هایم می دانستم که این استثنا همه چیز را بر هم خواهد ریخت و این جانبداری گران تمام خواهد شد .
روز بعد بدون در نظر گرفتن عواقب کار و طوفانی که علیه من برپا خواهد شد، به محل کار اصلی ام در بیمارستان برگشتم و به عنوان پرستار ساده مشغول شدم.
جالب این بود که هنوز پُست من عوض نشده بود و ابلاغ من برای کار در محل دیگر در اثر اهمال کاری های چند ماهه به بیمارستان نرسیده بود.
بهترین جواب به بی حرمتی چنین رئیسی ترک سازمان بود. من کارم را ترک نکردم بلکه از دست مدیر فرادستم فرار کردم.
آخرین دیدگاهها