اگر مدیری شبکه مراد و مریدی را بشناسد نه در دام مراد می افتد و نه مرید پروری می کند.
یکی از پرستاران مشمول طرح با سابقه فعالیت در تشکل های دانشجویی و علاقمند به کار در بیمارستان شروع به کار کرد. از همان ابتدا در شیفت ها و بخش های مختلف کار کرد. او به تدریج به نیروی کلیدی در مراقبت از بیماران خاصی تبدیل شد.
پیشرفت های او سریع بود ولی نمی خواست با روش های معمول مسیر طولانی رشد در حرفه را طی کند. جاه طلبی هایش موجب شد که دنبال مسیرهای میانبر باشد.
یکی از مسیرهای بیفایده اما سریع الوصول پذیرفتن نقش مریدی برای شبکه ای بود که در راس آن یک مراد قرار داشت. جذابیت های چنین ساختاری او را تغییر داد و به تدریج از دنیای پرستاری بریده شده و به شبکه خاصی پیوند خورد.
اندک اندک او فقط برای یک نفر کار می کرد. وحل موضوع، سازمان، جامعه و کشور اهمیتی نداشت. در این شبکه کارهایی در اولویت بود که با منافع افراد بالا دستی تطابق داشته باشد. حفظ وضعیت موجود بزرگترین هدفش به حساب می آمد. فضایی ایجاد شده بود که آزمون و خطا، شعار گرایی و مرید پروری جای مدیریت علمی و معمول را گرفت. در راس آن شبکه نادیدنی یک فرد قرار داشت که علاقه شدیدی به نمایش، دیده شدن و قهرمان تلقی شدن داشت. مریدهایش عموماً افرادی ضعیف و مطیع بودند که در تصمیم گیریهای بزرگ به مرادشان مشورت می دادند. با همین مشورت ها عده ای از کار برکنار شدند که هیچ نیازی به اثبات توانمندی هایشان نداشتم. تنها کاری که کردند این بود که سازمان را ترک کردند و به سوی موقعیت های شغلی دیگر روانه شدند. در اثر تصمیمات خام و بی اندیشه یک ساختار نظام یافته از دست رفت.
آخرین دیدگاهها