نکته هایی که آموختم.

آموخته هایم را جایی یادداشت کردم. اکنون مجموعه ای از دریافت هایم را جمع آوری کرده ام. نمی دانم کدامیک تا چه حدی درست است اما میدانم تمام سعی ام این است که هر چه میدانم را به یادگار بگذارم.

آموختم که :

  1. چه کسی می تواند به ازا بحران هایی که از بروزشان پیشگیری شده و اصلا به وجود نیامده اند، از گروهی تشکر و قدردانی کند؟؟؟
  2. کسی به خاطر تدابیر موثر در پیشگیری و کنترل بحران هایی که ایجاد نشدند، تقدیر و تشویق نمی شود. به عنوان مثال کپسولهای آتش نشانی در بیمارستان که سالها مورد بازبینی قرار نگرفته اند با کپسولهایی که مرتب بررسی شده و برای شارژ به شرکت های مربوطه فرستاده می شوند، هیچ فرقی ندارند. مگر اینکه آتش سوزی پیش بیاید و کسی متوجه عمق زحمات فردی در این رابطه بشود. جالب این است که تعلل کننده هم توبیخ نمی شود.
  3. یکی از علل دوست داشته شدن بچه ها توسط اطرافیان و بخصوص والدین شان این است که فرزندان نسخه ای بهتر و زیباتر از پدر و مادر خود هستند.
  4. بعضی وقتها معنای غر زدن آن است که من را ببین. از من تشکر کن. قدر مرا بدان.
  5. دعاها به آن شکلی ما ما تصور  کرده ایم برآورد نمی شوند. فرمول هایی بسیار پیچیده ای باید داشته باشند. زیرا تجربه نشان داده است بر اساس اسباب و علل و با روشی غیر مستقیم متبلور می شوند. دعا کردن با زبان بشر و با فکر خودش زیاد جواب نمی دهد. نیاز به الگو های راهنما دارد.
  6. مردم عموماً متوجه نمی شوند که حفظ یک وضعیت به شکلی پایدار چقدر زحمت و مشقت دارد. زیرا ثبات را بد معنی کرده ایم. مثل ثابت نگه داشتن جریان برق، حفظ تعادل نیروی انسانی در شرکت ها و سازمان ها، حفظ دسترسی مردم به کالاهای ضروری، حفظ سلامتی و تندرستی، در دسترس بودن همیشگی آب، تمیز و مرتب بودن خانه و محل کار.
  7. وقتی از کاری خسته شدم بایستم و با خود بگویم …هی پشت اتومبیل یک تایر یدکی هست!!
  8. مدیران در هر سطح و درجه ای می توانند با تقویت کنجکاوی و پرسشگری در کارکنان موفقیت های بی نظیری کسب کنند. در نشست های طوفان فکری و جلسات رایج، مدیران می توانند با طرح این سوالات حس کنجکاوی را نهادینه کنند.
  • چرا…..؟؟؟
  • چی می شود اگر…….؟؟؟
  • چگونه ممکن است…….؟؟؟

 

  1. اگر برای پست ها «فرسته ها» مورد علاقه مان کامنت بنویسیم:
    • قدرت استدلال خودمان رشد می کند.
    • شجاعت و جسارت اظهار نظر پیدا می کنیم.
    • با ارزش آفرینی به دیگران کمک می کنیم.
    • خودمان را در ذهن دیگران جای می دهیم.
    • بیشتر می آموزیم و دانسته هایمان تثبیت می شود.
    • هویت مدارانه رفتار می کنیم. اگر اسم خودمان را در انتهای کامنت درج کرده باشیم.
  2. خوب بودن از درون می جوشد.
  3. اگر ایده ای را که به ذهن تان آمده نپرورید به سراغ فرد دیگری خواهد رفت.  ممکن است او با دقت ایده را بگیرد و از آن استفاده کند. هیچ ایده ای برای یک نفر الهام نمی شود. به چند نفر الهام می شود بستگی دارد چه کسی آن را اجرایی کند.
  4. بعد از اینکه مدیر یا رئیس شدید، حواس تان به داستان هایی باشد که در مورد شما در سراسر سازمان جاری می شود. خوشا به سعادت کسانی که پشت سرشان داستان های خوب جاری است.
  5. شاید خداوند قرن ها صبر کرده باشد تا موجودی متولد شود که معنای «نمی شود» را نداند و یک عامل غیر ممکن را به ممکن تبدیل کند. او موجب رشد و تعالی نسل بشود. تفاوتی ایجاد کند و به راهی برود که کم گذر است و راهی که اکثریت مردم در پیش گرفته اند را نپذیرد.
  6. اگر حمایت و پشتیبانی رئیس پشتوانه ما نباشد، حضورمان سودمند، تلاشمان هدفمند و خودمان با انگیزه نخواهیم بود.
  7. از نظر من قارچ ها شگفت انگیز هستند چون هر وقت آنها پدیدار می شوند هوا بسیار عالی است. لطافت در طبیعت موج می زند. شور و شوق هست.
  8. دوست ناباب تنها کسی نیست که شما را به انجام جرم و جنایت تشویق کند. افراد منفی نگر، که کم هم نیستند، در اطراف همه حضور دارند. مهمترین چیزی که آنها از شما می گیرند “امید” است.
  9. ادب مدرک نیست.
    ادب لباس گران پوشیدن نیست.
    ادب بالای شهر زندگی کردن نیست.
    ادب ماشین خوب داشتن نیست.
    ثروت و مدرک ادب نمی آورد.
    ادب در ذات آدم هاست.
    ادب یعنی به دوستانت شادی هدیه کنی.
  10. در کنار برخی انسان ها احساس ارزشمندی و مهم بودن دارم. در کنار برخی حس حماقت رنجم می دهد، این مسئله ربط چندانی به من ندارد. بلکه هر فردی به اندازه ارزشمندی خود با دیگران رفتار می کند.
  11. عالم دهر بودن امتیازی نیست، چه بسا یک فرد عادی کم میداند اما به دانسته ایش عامل است و از آنها استفاده عملی و کاربردی می کند.
  12. تغییر دادن باورهای دیگران بسیار سخت است مگر اینکه خودشان تمایل به تجدید نظر در اعتقاداتشان داشته باشند. می گویند قرن ها پیش مسلمانان دور هم جمع می شدند و سوره انعام را می خواندند تا اعتقادات خودشان را مرور کرده و منحرف نشوند. به دلی اینکه این سوره طولانی بود، بعد از اتمام آن دور هم غذای ساده ای می خوردند.
  13. وقتی دشوارترین املا را من می نویسم، بالطبع غلط های زیادی هم دارم. کسانی که زیر بار مسئولیت نمی روند، اشتباه هم نمی کنند.
  14. با ورود شما به دنیای خاکی یک ماشین یعنی بدن و گواهی رانندگی به شما بخشیده می شود. قوانین و مقرارت کتاب الهی را رعایت کنید. به تابلوهای راهنما توجه کنید. منتظر دیدارتان درانتهای مسابقه هستیم. خلاف نکنید تا جایزه نهایی نصیب تان شود.
  15. مفهوم سرقت و دزدی بسیار عمیق است. ازنظر من سارقان زمان پست ترین دزدان هستند. همان ها که اصل سرمایه زندگی را می برند.
  16. موقع مطالعه باید بنشینم، چشم ها را روی کلمات حرکت بدهم و گوش دل را متوجه کلمات و جملات نگه دارم. باید بتوانم همزمان ببینم، گوش کنم و درک کنم.
  17. وقتی روزهای پنج شنبه برای رفتگان فاتحه می خوانیم، یاد می گیریم چگونه برای کسی که قدرت جبران ندارد، کاری انجام بدهیم. این ام ما را از منّیت و غرور دور می کند.
  18. شاید علت تجلیل بی اندازه پیامبر ازدخترشان نه تنها توجه به مقام وجودی ذی قیمت بود، بلکه فرا خواندن انسان های همه اعصار به تفکر بود. بشر با احترام گذاردن قلبی به دیگری در واقع خود را ارزشمند می کند.
  19. ما در این جهان با نتایج کوتاه مدت عملکرد و رفتارمان مواجه می شویم. نتایج نهایی و برآیند کلی عملکرد در انتهای زمان معلوم خواهد شد.
  20. ارتباط بین انسان ها از طریق شنیدن و حرف زدن جان می گیرد. بخصوص اگر طرفین عامل رشد و بالندگی برای هم باشند. وقتی شنیدن به لحاظ جسمانی یا ذهنی مشکلی دارد، ارتباط قطع می شود. گاهی گوش کسی نمی شنود گاهی دل نمی شنود.
  21. ورود یک نوزاد به زندگی موجب رشد و کمال دیگران می شود. زیرا بعد از آمدن او صفاتی نظیر ایثار، فداکاری، از خود گذشتگی و حذف منّیت تجلی پیدا می کند. بخشی از صفات یک انسان متعالی که خاموش بوده با امکان بروز نداشته ، روشن و آشکار خواهد شد.
  22. برای مبارزه با انرژی های منفی یا باید کتاب خواند و یا باید مطلبی نوشت تا افکار مثبت جایگزین بشوند.
  23. برای برخی از انسان ها بیماری راهی برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت هایشان است. برای آنها بیماری از درون می جوشد و به اشکال مختلف ظاهر می شود. بیماری در ذهن شان رخ داده و بعد به زبان بدن ترجمه می شود.
  24. هدایت الهی صرفاً راهنمایی کردن انسان نیست. بلکه راهبری اوست. خداوند هم راه را نشان می دهد و هم دست ما را می گیرد و تا مقصد نهایی همراهی می کند.
  25. اگر کاری با علاقه و توکل شروع شود دروازه های گشایش ظاهر شده و معجزاتی رخ می دهد که در حساب و کتاب ما ملحوظ نشده بود.
  26. کتاب هر نویسنده ای می تواند به منزله ملاقات با وی باشد. زیرا با خواندن کتابش پله پله به ملاقات اندیشه و تفکر نویسنده می رویم.
  27. سال ها کار کردم و تجربه اندوختم، شرایط سخت و پیچیده و مبهم را تحمل کردم و اطرافیانم گفتند که این که کار سختی نیست. به نظر ساده و آسان می رسد.
  28. در آرزوی دیدن کسی هستم که به جای روحیه خرده گیری بیشتر در مقام تایید و تصدیق باشد. چارلز شوآب
  29. داستان ها و فیلم های مبتنی بر واقعیت جذاب هستند، زیرا ساختگی، تخیلی و ذهنی نیستند. مربوط به تجارب زندگی آدم هایی نظیر خودمان هستند. شاید به همین دلیل مدت طولانی در ذهن می مانند.
  30. کمک از جایی می رسد که اصلا تصورش را هم نمی کنیم.
  31. اگر دست از شکایت، گلایه، توضیحات اضافی و توجیهات بیهوده برداریم، کلی وقت اضافی خواهیم داشت تا به جنبه های مثبت زندگی مان برسیم.
  32. مردم وظیفه ندارند کاری برای ما انجام بدهند.
  33. کسی مجبور نیست از ما تشکر کند.
  34. برای توسعه باید بر خلاف استالین عمل کردکه می گفت: کسانی را به کار بگمارید که هر کاری شما بگوئید بکنند ولی هرگز هیچ نظری ندهند. (به نقل از دکتر محمود سریع القلم)
  35. اگر همواره برای کارهای خود مهلت زمانی تعیین کنیم، مغز نیز به دنبال راه هایی برای انجام کار در زمان محدود خواهد بود.
  36. مورچه ها منطق فوق العاده ای دارند: یک مورچه هرگز تسلیم نمی شود. مورچه ها کل تابستان را زمستانی می اندیشند. مورچه ها کل زمستان را مثبت می اندیشند. یک مورچه در تابستان هر چقدر که در توانش باشد برای زمستان خود جمع می کند.
  37. از برتراند راسل پرسیدند: چرا یک آدم متعصب می ترسد نسبت به اعتقاداتش شک کند و راهش را اصلاح کند؟ او پاسخ داد چون همیشه با خود فکر می کند چگونه می توانم به تاول های کف پایم بگویم تمام مسیری را که آمده ام، اشتباه بوده است.
  38. انگیزه ها تاریخ مصرف دارند، زود تمام می شوند. باید به طور مرتب با انگیزه های جدید شارژ بشویم.
  39. هر انسانی یک روزی از همین روزهای معمولی مبعوث می شود. می ایستد و از خودش سوال می کند من کیستم؟ چکار باید بکنم؟ چه چیزی را باید بفهمم؟
  40. مفهوم زمان طلایی که در احیا قبلی ریوی کاربرد دارد، می تواند به پدیده های دیگر زندگی تعمیم یابد. هر کار در زمان مشخص خودش باید به انجام برسد.
  41. اگر انسانی خودساخته باشم. اگر پلیس درونی من فعال باشد، قانون و ناظر و تادیب کننده نیاز ندارم. با قطب نمای درونی ام راه را می یابم.
  42. مکالمه تلفنی بهتر از چت کردن است. یک جریان پویا از کلام و اطلاعات آغاز می شود و درک و تفاهم بیشتری صورت می گیرد.
  43. انسان می تواند شاد باشد اگر آدم های درستی در اطرافش باشند.
  44. ما در جایگاهی نیستیم که تعیین کنیم کی به دنیا بیاییم و کی از دنیا برویم، صاحب اختیار خداست.
  45. کتابی بخوانیم که مجبور شویم کمی در موردش فکر کنیم.
  46. وقتی میخواهیم زمان زود بگذرد، به شکل عجیبی کش می آید و وقتی دوست داریم زمان متوقف شود یا دیر بگذرد، به سرعت سپری می شود. اما کیفیت زمان و گذر آن همیشه ثابت است. ما با معمای عجیبی در گیر هستیم.
  47. به کسی می توان کمک کرد که خودش بخواهد.
  48. برای شنا و غوطه وری در اقیانوس فضای مجازی هر بار بیشتر از بیست دقیقه از ساحل واقعیت فاصله نگیرم، تا برای انجام امورات دیگرم وقت و توان کافی داشته باشم.
  49. به خود و شما توصیه می کنم که اگر یک نویسنده خوب پیدا کردید خواندن آثارش را ادامه بدهید تا با جهان او آشنا شوید. این کار را هر روز انجام بدهید و نگویید که حس و حالش را ندارم.
  50. اگر بخواهم تشکر خود را به کسی ابراز کنم اول باید در اعماق وجود خودم بفهمم که لازم است از کسی سپاسگزاری کنم. این حس را باید طوری بیان کنم که برای او معنا دار و قابل پذیرش باشد و او بتواند ارزش و واقعی بودن قدردانی را درک کند. آوردن اسم فرد، بیان عمل و رفتار شایسته او هم ضرورت دارد. قدردانی های گنگ، مبهم و کلی موثر نیستند.
  51. کار اولویت دار یعنی کاری که باید پیش از هر کار دیگری انجام شود. چه دل مان بخواهد، چه نخواهد، چه دوست داشته باشیم، چه دوست نداشته باشیم.
  52. هر پدیده ای با ضد آن شناخته می شود و تا وقتی هر دو عامل متضاد را یک جا نبینیم از شناخت واقعی محروم هستیم. مثل عدل و ظلم، خوب وبد، فضیلت و رذیلت، سلامت و بیماری.
  53. از نظر گاندی برای هر کاری دو چیز لازم است “یکی آگاهی از فن و دیگری شرافت” بیشتر وقت ها دومی کم رنگ تر از اولی است. آدم های مختصص ماهر و فنی فراوان هستند. ولی شرافت به معنی ارزشمندی درونی و کاربرد عقل باطنی در زندگی روزانه کم است. از آدم های کمیاب باشیم فنی و شریف
  54. بسیاری از اتفاقاتی که به نظر ما ناگهانی رخ داده اند، گام به گام بوده است. ما به مرحله ای بودن آن اشراف نداشتیم. گمان کردیم که یک دفعه پیش آمده است. بیماری هایی مثل سکته قلبی و پدیده های طبیعی مثل زلزله
  55. میوه صبر شیرین است اما به عمل آمدن آن طولانی و تلخ است.
  56. هر روزی که با کیفیت و خوب زندگی کنیم، معدل کلی زندگی مان بالا می رود.
  57. کسی که کار تحقیقاتی انجام میدهد در وهله اول باید یک انسان متقی باشد، زیرا محقق باید بی طرفانه به واقعیات نگاه کرده بعد تحلیل بکند. سوگیری در ذهنش نباشد، باید هر چه را دیده گزارش بکند نه کمتر و نه اضافه تر.
  58. هر کدام ما درختی داریم که تنه اش در گلوی ماست ریشه هایش در ناحیه سر و صورت ما، شاخه ها و برگ های لطیفش در قفسه سینه مان پخش شده وتنفس ما از طریق برگ ها گل هاست.
  59. بسیاری از خانم ها و آقایان در زندگی مشترک حضور داشته و فرزندانی هم دارند. اما در لایه های درونی و عمق مغز و روح و روان هنوز ازدواج نکرده اند. آنها در نزد والدین خود و در کنار خواهرها و برادرهایشان به زندگی ادامه میدهند. ازدواج به غیر از قالب اجتماعی و ظاهر آن، باید در اعماق ذهن فرد اتفاق بیفتد.
به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *