داستان اخراج یک کارمند توسط ریاست یک بیمارستان .

این داستان را یکی از مدیران سابق بیمارستان برایم تعریف کرده است و من فقط آن را نوشته ام و تجربه اش نکرده ام.

 

رئیس بیمارستان تصمیم گرفت، یکی از بستگان خودش را به عنوان نیروی قرار دادی در بیمارستان به کار بگیرد. رئیس، خانم جوان و دانش آموخته کامپیوتر را به مدیر معرفی کرده و امورات شروع به کار او، انجام شد.

خانم جوان شروع به کار کرد. در طول همکاری با مدیر بگو مگو ها و مشاجره های لفظی پیش آمد. مثلاً مدیر به خانم جوان میگفت که مانیتور کامپیوتر را باید طوری قرار بدهد که قابلیت بررسی و مشاهده داشته باشد. خانم جوان آن را طوری قرار میداد که به جز خودش کسی آن را نمی دید. این را با هزار توجیه می قبولاند. این روند ادامه یافته و هر دو طرف و ریاست نارضایتی هایی داشتند. رئیس چیزی به زبان نمی آورد، حدس می زد شاید به خاطر اینکه او خانم جوان را معرفی کرده است این رفتارها بروز کرده است.

در میانه این اختلاف نظر های خسته کننده یکی از کارمندان واحد دیگر در این بیمارستان تعیین محل شد. به عبارت دیگر مقرر شد، واحد اتوماسیون اداری توسط دو نفر اداره شود.

یک روز ریاست بیمارستان برای رفع سو تفاهم ها و نیز بررسی عمیق تر اختلافات از کارمندی که  به تازگی منتقل شده بود، خواست که تاریخچه عملکرد آن دو نفر در رایانه هایشان، را در سه روز گذشته تهیه کرده و به او تحویل بدهد. ایشان هم دستور ریاست را اطاعت کرده و دو سی دی به ریاست بیمارستان داد.

یک سی دی تاریخچه استفاده از رایانه توسط مدیر و دیگری توسط خانم جوان که کارشناس رایانه بود. ریاست در حضور مدیر اقدام به باز کردن سی دی ها کرد، تا اینکه صداقت و درستکاری خانم جوان را ثابت کند.

اما با کمال تعجب دیدند که داستان بر عکس است. مدیر در تمام آن سه روز فقط در اتوماسیون مشغول کار بوده است. خانم جوان علاوه بر اتوماسیون در سایتهای مختلف گشت زده و مقدار زیادی از وقت اداری را صرف امورات شخصی اش کرده بود. مدیر و رئیس نگاه معنا داری به هم کردند.

خانم جوان در مدت کوتاهی کارش را از دست داد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *