آموختم که مهارت انسانی یعنی توانایی کار کردن با مردم، به اندازه روزآمد بودن در رشته تخصصی و شغل اهمیت دارد.روزی بعد از بازنشسته شدن برای سرویس ماشین به نمایندگی مربوطه رفتم. به محض پیاده شدن یک چهره آشنا دیدم. او را به وضوح به یاد آوردم. یکی از اساتید دانشگاه بود که حدود ده سال در گذشته همکار بودیم. اصولاً باید سلام و احوالپرسی میکردیم.در کسری از ثانیه رفتار و گفتار گذشته ایشان پیش چشمم نمایان شد.
بدون اظهار آشنایی و همچون غریبه ای از مقابل او عبور کرده و به سمت اتاق انتظار مشتریان به راه افتادم. یادم آمد ایشان مدیر گروه بود. یعنی صاحب یک مقام علمی و اجرایی برجسته در سیستم بود. هم چنین استادی باهوش ،در کارش صاحب نظر و چهره ای شناخته شده در جوامع علمی و تخصصی به حساب می آمد.
اما ایشان در روابط انسانی و کارگروهی برای ارائه خدمت به بیماران رفتار و گفتار خاصی داشت. در جلسه های مشترک با پرستاران بخش و دفتر پرستاری نگرش و کلامی سرد و بیروح در پیش می گرفت. نگاهش به کارکنان از بالا به پایین و تحکم آمیز بود.
یک ویژگی خاص او این بود که سلام کارکنان و زیردستان را نمی گرفت. اگر کسی به او سلام میداد طوری ماهرانه مسیر نگاهش را تغییر می داد تا طرف را نبیند. سپس خودش را به نشنیدن میزد. این تک بعدی بودن او در علم و سابقه اینکه در گذشته سلام من را بارها و بارها جواب نداده بود، باعث شد تصمیم بگیرم سلام ندهم. چه تضمینی داشت پیش آنهمه تعمیر کار ، سر کارگر و مشتریان رفتار پیشین خودش را تکرار نکند.
آخرین دیدگاهها