آموختم که فساد اداری از استثناها برمیخیزد.
بیشتر وقت ها ما در دفتر پرستاری با کمبود نیرو مواجه بودیم. دانش آموختگان دانشگاهی، از طریق آزمون استخدامی پذیرفته می شدند.
کمک بهیاران با قراردادهای شرکتهای خدماتی جذب و بکارگیری می شدند. در قراردادهای سالانه تعداد مشخصی کادر در اختیار بیمارستان قرار میگرفت که کفاف نیاز بیمارستان را نمی داد. هر سال خدمات بیمارستانی گسترش مییافت. بخش یا خدمات جدید افزوده می شد. ما از هر روشی استفاده میکردیم تا نیروی کافی را فراهم آوریم. کارکنان را به روشهای مختلف وادار به اضافه کاری میکردیم. همزمان ارزیابی های کمی و کیفی را هم انجام می دادیم. کارکنان از این وضعیت ناراضی بودند. تعداد آنها کم و وظایف آنها بیش از حد استاندارد بود. با این وجود همکاری های شایسته ای با دفتر پرستاری داشتند.
روزی خانمی با یک معرفی نامه وارد دفتر پرستاری شد. خودش را به عنوان نیروی استخدام جدید معرفی کرد. در آن معرفی نامه با استناد شماره نامه هایی که وزارتی بودند، استخدام موردی ایشان توضیح داده شده بود. حضور یک کمک بهیار استخدام رسمی عیر قابل باور بود. آخرین کمک بهیاران رسمی بیمارستان در آستانه بازنشستگی بودند. به عبارت دیگر شاید نزدیک به سی سال استخدام کمک بهیار نداشتیم.ایشان در یکی از بخش ها شروع به کار کردند. از نظر انگیزه و علاقمندی در حد متوسط خدمت میکرد. بیشتر اوقات برای شکایت از شیفت های زیاد به دفتر پرستاری می آمد. توقع داشت اضافه کار نداشته باشد و مدیر پرستاری هم از او طرفداری بکند. در نتیجه بین ما روابط سردی حاکم بود و همواره از من شکایت می کرد. کمک بهیار های دیگر با ورود او به سیستم بنای ناسازگاری برداشتند. به تبعیض و به بی عدالتی در جذب نیرو معترض بودند. کمک بهیارانی بودند که سال های طولانی خدمت کرده و هنوز قراردادی و پا در هوا بودند. یک استثنا در جذب کمک بهیار باعث مشکلات زیادی شد. یک جور آشوب ایجاد شد که مدت ها ادامه داشت. یک اعتراض پنهان که هر چند وقت یک بار شعله ور می شد. کسی هم پاسخگوی این اوضاع نبود.
آخرین دیدگاهها