مهم نیست چه کلمه و مفهومی به کار برود مهم این است که این کلمه به اندرون خواننده از مسیر پیچیده بگذرد و به هدف بخورد. کلمه باید مثل موشک نقطه زن باشد. کلمهای که روی کاغذ جاری است کلمه که در مسیر پیچ پیچ عصب شنوایی میرود و به مغز میرود و شنیده میشود به هدفش نرسیده است. کلمه باید وارد روح و حس خواننده بشود. نیت و حال نویسنده روی کلمه ها و ترکیب آنها اثر میگذارد و در مسیر آنها با روح نویسنده همگام می شود می رود تا اینکه بخورد به هدفی در لایه های ذهنی خودآگاه یا ناخودآگاه کسی که آن را دریافت کرده است.
روح و جان نویسنده بر کلمات نشسته است. کسی آن را میفهمد که با نویسنده هم فرکانس و هم دل است. علت اینکه کتابها روخوانی میشوند، فقدان همسویی خواننده با قلب و روح نویسنده است. همان کتاب برای فرد دیگری حکم نوشدارو را دارد.
اینکه بعضی کتابها پرفروش یا بعضی مطالب پرخواننده و پر لایک می شود، باید یک ترفند تبلیغاتی باشد.
کم نیستند آدم هایی که از مسیرهای خاصی می خواهند درآمد کسب کنند که به ذهن کسی نرسیده باشد. بعضی ها استاد عوض کردن شغل و یافتن مسیر های جدید درآمد و عایدی هستند. کتاب و نوشته هم وجه رایج این گونه آدمها شده است. پس فروش زیاد علت عالی بودن کتاب نیست. کتاب هایی خوانده ایم که گران بوده اند، خیلی تبلیغ و معرفی داشتهاند، اما با ذهن و روحیات ما سازگاری نشان ندادند. همانهایی که از خریدشان پشیمان شدیم. همان های چند با شروع کردیم ولی به پایان نرساندیم. همانهایی که وقتی به دست گرفتیم با خودمان گفتیم این بار کتاب من را جذب خودش خواهد کرد. این قسمت داستان عالی خواهد بود. اما بازهم ناکامی، باز هم اشتباه. راست میگویند که باید چنین کتابی را کنار گذاشت.
وقتی سنخیتی با اندیشه نویسنده ندارید نباید با روح خود بجنگید. مگر اینکه یک کتاب اجباری درسی یا آموزش خاصی باشد که به خاطر آن امتیاز یا پیشرفت یا چنین چیزی به دست آید.
درود بر نویسندهای که کتابش را روح و جان تعداد بیشتری را به قدرت کلمات خودش بنوازد.
باید قبول کرد کتابی که کم خوانده شده است، مخاطبان عام ندارد.
این گونه است که این کتاب باید منتظر بماند تا مخاطبان خاص از راه برسند و راهنمای الهی بشوند تا آن را بخوانند.
آخرین دیدگاهها