ظاهر ساده کار ما این بود که سرپرستار بخش بازنشسته شد . سپس یکی از پرستاران بخش دیگر به جای او منصوب شد . برای او از سوی ریاست ابلاغی نوشته شد که از حالا به عنوان سر پرستار کار بکند. در صورت رضایت از عملکرد و نیز کسب شرایط احراز پست اقدامات بعدی انجام خواهد شد.
اما بشنوید همین کار اداری ساده چه ابعاد پیچیده ای به خود گرفت . کارگزین ابلاغ را ننوشت و به دست ما نرساند. علت را جویا شدم . بعداز کمی طفره رفتن گفت که به جای نوشتن انتصاب به عنوان سر پرستار بنویسیم که فلانی در آن بخش تعیین محل می شود. او توصیه کرد که او را سر پرستار نکنیم. او فردی شایسته نیست اگر به قدرت برسد نمی توانید مهارش کنید و از این جور پیش بینی های عجیب و غریب . اوایل من هم مثل ریاست آن را باور کرده بودم ولی بعد از چند جلسه صحبت کردن با او و سر پرستار به صورت جداگانه و اختصاص ساعت ها وقت اداری، متوجه خصومت های شخصی بین آن دو شدم. آنها در گذشته مشاجراتی داشتند که می توانست علت چنین مقاومتی باشد .
مدت ها وقت و انرژی من صرف مصالحه و قانع کردن آنها برای این تصمیم شد . ریاست هم به خاطراینکه با این جور مسائل آشنایی نداشت از من می خواست که حرف کارگزین را دراولویت قرار داده و طبق نظر او رفتار کنم. بالاخره بعد از کشمکش های طاقت فرسا ابلاغ مطابق دستور ریاست نوشته و به دست سرپرستار رسید . اما به جز ما سه نفر یعنی ریاست و کارگزین و من کسی ندانست که این کار به ظاهر ساده با چه فرایند وقت گیر و انرژی بر همراه بود.
آخرین دیدگاهها