داستان یک شکست

آنچه که کارکنان بیمارستان شاهدش بودند،حذف نام یکی از پرستاران از برنامه سوپروایزر بالینی دفتر پرستاری بود. آن زمان دفتر پرستاری سوپروایزر مستقل نداشت و پرستاران بخش ها ضمن داشتن برنامه در بخش خودشان به عنوان سوپروایزر بالینی با دفتر پرستاری همکاری می‌کردند.
اما اصل داستان چه بود؟

مقامات مافوق از مدت‌ها قبل ضرورت حذف ایشان را مطرح می‌کردند. بعد از مدتی که من به پیامهای ضمنی و کنایه آمیز واکنشی نشان ندادم. وارد مذاکرات رسمی شدند. از من خواستند که ایشان را از سوپروایزری حذف کنم. دلیل را جویا شدم. گفتند: مصلحت این است که ایشان دیگر سوپروایزر نباشد.

پاسخ دادم که صلاح دیدن یا ندیدن که نشد دلیل. باید دستاویزی محکم در اختیارم قرار بدهید، که هم خودم قانع بشوم و هم به خیل عظیمی کارکنان ارائه دهم. همان عبارت تکراری را که بارها گفته بودم، باز هم به زبان آوردم.
گفتم: اینجا که خانه خاله مان نیست، هر کاری دلمان خواست انجام بدهیم. ما باید حجت داشته باشیم و در مقابل سوالات دیگران پاسخگو باشیم.

اصرار ها و فشارها هر روز بیشتر شد، تا اینکه در یک جلسه رسمی تهدید شدم که اگر این تصمیم را به دست خودم اجرا نکنم از کار برکنارم  می کنند. توی دلم میگفتم منتظر چنین جایزه‌ی هستم، تا هم از مسئولیتی سنگین خلاص شوم و هم از این کشمکش هایی که معنای آنها را نمی فهمم و دلیل آن آشکار نیست رها شوم.

بعد از چند روز یک تذکر کتبی به امضای یکی از مقامات عالی رتبه سازمان به دستم رسید و در پرونده ام بایگانی شد. بعد از دریافت تذکر تصمیم گرفتم که سوپروایزر را در جریان قرار بدهم.  تمام این مراحل به صورت محرمانه طی شده بود و او از این داستان خبر نداشت. رونوشت از برگه را به او نشان دادم و توضیحاتی هم ارائه کردم. ایشان هم جواب هایی به من دادند که اکنون به یاد ندارم. احتمالاً برای وی نیز سوالات ابهام و شک و تردیدهای زیادی پیش آمده بود.
بالاخره من تذکر گرفتم و نام ایشان هم از برنامه‌های دفتر پرستاری حذف شد.

خبر خوب اینکه، اوضاع به همین منوال باقی نماند و در طی سال‌های بعد پیشرفت های شغلی چشمگیری نصیب  این پرستار شد و موفقیت های مهمی به دست آورد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *