حدس میزنم که به دنیای موازی خودم سفر کرده بودم. خواب می تواند فرصت یک زندگی کوتاه، در دنیای موازی باشد.
در آن دنیا وارد دفتر کارم شدم. از مرخصی برگشته بودم. احتمالاً چند روزی حضور نداشتم.
دفتری داشتم بزرگ و خط دار که وقایع روزانه را در آن می نوشتم. بازش کردم و دیدم، جانشین من بدون اینکه از او خواسته باشم، در دفتر گزارشهای روزانه را ثبت کرده است.
یک کار و وظیفه مهم را به شکل خود جوش انجام داده بود. پیوستگی گزارش ها را در غیاب من حفظ کرده بود. با خودنویس با خط ریز در صفحه هایی که خیلی سفید تر از حالت عادی بودند نوشته و امضا کرده بود.
در آن لحظه حضور نداشت. اما من در درونم از او ممنون بودم. فکر میکردم کار ارزشمندی را انجام داده است.
در مرور دوباره گزارش ها دفتر را بسیار سفید و خطوط خودنویس را واضح میدیدم.
آخرین دیدگاهها