مرور کتابی را که امروز به اتمام رساندم، برایتان تقدیم می کنم. این کتاب الکترونیکی را در کتابراه می توان یافت.
این کتاب در مورد زندگی یک نویسنده به نام جان چیور و خوانش یکی از داستانهای او به نام “اقیانوس” است. مترجم فصلی را به معرفی نویسنده اختصاص داده است. جان چیور، پدرش را در نوجوانی از دست میدهد و تنها ارثی که برای او باقی میماند، کتابی از شکسپیر و دفترچه ای حاوی یک زندگینامه بود که قابلیت تبدیل شدن به یک کتاب نداشت.
جان چیوز چهار رمان بلند یک رمان کوتاه و صدوهشتاد داستان کوتاه نوشته است. دخترش سوزان چیور دو سال بعد از مرگ پدر، خاطراتش را از پدرش منتشر کرد. پسرش بنجامین هم نویسنده است. فرزند سوم از اهالی دنیای ادبیات نبود. سوزان چیور بیشتر اطلاعات را درباره محل نوشتن پدرش به علاقمندان ادبیات ارائه کرده است. درباره غاری صحبت کرده است که پدرش آثارش را آنجا می نوشته .
پدر هر صبح برای رفتن به سر کار، یعنی به همین غار کت و شلوار می پوشید،کراوات می زده و از آپارتمان طبقه چهارم خارج می شد. در همان ساختمان به زیرزمین میرفت و کنار آسانسور در یک اتاق بدون پنجره تاریک و کوچک کنار شوفاژ خانه می نشست. سپس لباس هایش را عوض می کرد و تمام روز مشغول نوشتن می شد.
شاهکار اصلی چیور یادداشتهای روزانه اوست که در چهارهزار صفحه و در بیست و هشت دفتر نوشته شده است. همه آنها توسط خود نویسنده تایپ شده است. این یادداشت از هزارو نهصد و چهل تا روز مرگ نویسنده را شامل می شود. یادداشت های او در سال هزارو نهصد و نود توسط خانوادهاش به کتابخانه دانشگاه هاروارد فروخته شد. تاکنون دو جلد کتاب از آن یادداشت ها منتشر شده است. سفارش کرده بود که یادداشت هایش نباید در دوران حیاتش منتشر شوند.
عاشق باران و قطار بود و این دو در داستانهایش حضوری پررنگ داشت. در دو سال آخر عمرش به تومور بدخیم کلیه مبتلا بود که بالاخره او را از پای درآورد.
اینجا راوی داستان مردی است میانسال که بر اثر واقعهای (بازنشستگی اجباری) از پوستهی زندگی همیشگیاش بیرون میافتد و متوجه چیزهایی میشود و آنها را میبیند که پیش از این “روزمرگی” و “کار” نمیگذاشتند ببیند. حالا با کنار رفتن این پرده، ترسها را میبیند که از هر سو سراغش میآیند. این هم از دوران خوش بازنشستگی!
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها