جهنم ایرانی

یکی از کارهایی که در دوران بازنشستگی بیشتر به آن می پردازم رفتن به باشگاه ورزشی آب درمانی است. به دلایل متعددی ورزش کردن در آب به لحاظ سبک شدن وزن بدن برای مفاصل آسان تر است و مضرات ورزشهای سنگین را ندارد. اگر چه خودش ورزش سنگینی به نظر می رسد. استخر دانشگاه و آب درمانی آن یک نمونه از مدیریت های بومی و ناکارآمد است. مثل آن جوک جهنم ایرانی است.

به این شرح که، می گویند یک نفر را به جهنم ایرانی بردند . بعد از مدتی او را دیدند که سرحال و راحت است. پرسیدند مگر تو جهنمی نبودی این همه راحتی از کجاست. او گفت من در جهنم ایرانی هستم. یک روز آتش نیست. یک روز قیف نیست . یک روز قیر نیست. یک روز شکنجه گر نیست. یک روز چیزی دیگر نیست. بنابراین من در این میان منتظر عذاب هستم اما از عذاب خبری نیست.

استخر دانشگاه هم مثل جهنم ایرانی است.

یک روز آب نیست.

یک روز گرما کافی نیست.

یک روز گاز ندارند که آب گرم شود و آب سرد است.

یک روز تاسیسات یادش رفته کارش را انجام بدهد.

یک روز یادشان رفته آب را تعویض کنند.

یک روز آب به حدی داغ است که استفاده نمی شود.

یک روز یک چیز دیگری درست نیست.

این داستانی است که تکرار می شود . مسئولین استخر به جای مشاجره و حق طلبی از مسبب های این نقص ها با ما که استفاده کنندگان هستیم بحث های بیهوده می کنند. کار مسبب ها را توجیه می کنند. می گویند بله امروز تاسیسات یادش رفته است که فلان کار را بکند.

البته پشت همین نارضایتی هایی که ایجاد می شود داستان های دیگری هم جریان دارد. اختلاف دانشگاه با بیمارستان سینا بر سر استخر یک کشمکش قدیمی و تکراری است. آنها با هم به توافق نمی رسند. هر کس که میتواند ضربه می زند و دیگری از خود دفاع می کند. این داستان یک بازنده حتمی دارد که مردم هستند و یک بازنده فرعی دارد که کارکنان استخر هستند. این داستان هر روز به شکلی جدید و با پوششی نو ادامه دارد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *