-دیدم که از دوستت برای یک دیدار دیگر در کافی شاپ دعوت کردی. چه هدفی از این دیدارهای گه گاه داری؟ میخواهم بدانم چه به دست می آوری یا چه جنبه ای از و جودت اغنا می شود؟
+احساس می کنم خیلی چیزها در این ملاقات ها وجود دارد که سعی میکنم توضیح بدهم. من در ترتیب دادن این ملاقات ها نقش اولیه را دارم. پیشنهاد را مطرح می کنم و هماهنگی لازم را به عهده میگیرم.
می خواهم دوستانم را که در طول سالهای سال به دست آورده ام از دست ندهم. میخواهم از حالشان با خبر شوم. من در زندگی کاری ام با افراد بسیار زیادی ارتباط داشته ام . تعداد کسانی که برایم مانده اند و توانسته ام در کنارم حفظ کنم، حتی ده نفر هم نمی شوند . بنابراین قدرشان را بیشتر می دانم و قصد دارم آنان را از دست ندهم.
من با این ملاقات ها از یکنواختی خانه ام و از وظایف تکراری بی پاداشم رها می شوم. در کنار کسانی قرار می گیرم که توجه آنها را جلب می کنم. مورد تاییدشان قرار می گیرم و تشویق می کنند تا بازهم دور هم جمع شان بکنم. در این ساعات به خودم افتخار می کنم که چنین ملاقات هایی را ترتیب داده ام.
حس خوبی که در دیگران پدید می آید خودم را هم راضی و خشنود می کند.
بعد از بحران کرونا روابط فامیلی به وضعیت اولیه برنگشت. ارتباط های فامیل در همان سردی و دوری ماند . دلیل های زیادی پشت این جریانات وجود دارد . ولی من فکر می کنم که فامیل های ما همدیگر را دوست نداشتند . یک سری اجبارها آنها را وادار به دیدارهای مناسبتی می کرد . احساس می کنم رابطه اصلی ما همین بوده است. یعنی ما تمایل زیادی به دیدارهای خانوادگی نداشتیم و کرونا موجب شد که به تنظیمات اولیه خودمان باز گردیم.
-دیگر چه دلایلی برای ترتیب دادن این ملاقات های دوستانه داری. موضوع فامیل و بحث های خانوادگی را کنار بگذار.
+با این گردهمایی ها ساعات بیهوده روز با معاشرت و گفتگو پر می شود. برای من با توجه به سکوت و کم حرفی که در خانه و خانواده دارم، به نوعی تمرین حرف زدن و نیز حفظ مهارت صحبت کردن است.
گفتگوهایی از این جنس موجب رشد و تعالی است. شاید فقط کسانی که در این جمع هستند به مفهوم رشد ناشی از گفتمان پی ببرند . یک رخداد درونی که برای شخص معنایی متعالی دارد و ممکن است نتوان آن را به خوبی برای دیگری تبیین کرد.
برای من شروع مکالمه های تلفنی سخت است و ترجیح می دهم که مکالمه های زنده و روبرو داشته باشم. گویی در مکالمه های تلفنی ناشی و ضعیف هستم. اما به شکل حضوری از انرژی و توان بیشتری برخوردارم. یک جریان سیال ذهنی شروع شده و ادامه می یابد.
بدیهی است که در این دیدار ها اظهار فضل میکنم.درمقابل از فضیلت های دوستان هم بهره می برم. از نوازش های کلامی دوستان برخوردار می شوم. اثری در ذهن ها از خودم باقی می گذارم. آنها نسبت به من شناخت مثبت تری در ذهن شان خواهند داشت .زیرا که لحظات خوبی برایشان رقم می خورد . خیلی از آنها در پایان دیدارها میگویند از اینکه ما را جمع کردی و لحظات به یاد ماندنی برایمان رقم زدی متشکریم.
اینها دلخوشی ها کوچک و ایجاد نوعی نشاط و سرزندگی و شادابی است.
با گوش سپردن به حرف های دیگران متوجه ارزش وجودی آنها و سر چشمه های دانایی در کلامشان می شوم.
هم بهره می برم و هم بهره می رسانم یک تبادل اطلاعات مثبت و دوطرفه شکل می گیرد .
فکر می کنم بیشتر از آنان، نیازهای درونی خودم ارضا می شود و به نیازهایی که در درونم فریاد می زنند، پاسخ می دهم. نمی توانم اسم مشخصی روی نیازهایم بگذارم . فقط می دانم بعد از هر بار دیدن و گفتگو با دوستان در کافی شاپ به سطح انرژی بالاتری می رسم. این سطح انرژی بالا چندین روز ادامه می یابد .
احساس می کنم که مهم می شوم و این مهم بودن برایم بسیار دلخواه و مطلوب است.
-این دیدارها با بازنشستگی تو یا آنها ارتباطی دارد؟
+باید اعتراف کنم که بازنشستگی بود که باعث شد چشم من باز شود و ارزش دیگران را بیشتر درک کنم. تا وقتی که کار می کردم اصلا متوجه چنین واقعیتی نبودم . وقتی که در محیط پر تنش و نیز در ارتباط با افراد بسیار زیاد کار می کردم دنبال کمی تنهایی و خلوت بودم. این همه ارتباط و پیچیدگی های آن، من را کلافه می کرد . همین کلافه بودن و غرق بودن در کار موجب شده بود که از دیدن واقعیت های بسیاری محروم باشم . بعد از بازنشستگی و تامین خلوت و تنهایی فکر من باز شد. کمی به خودم آمدم. بیدار شدم. دیدم که این تنش های کاری من را از بسیاری از موهبت های زندگی از جمله دوستان صمیمی و یک دل محروم کرده بود.
-با همکاران سابق و دوستان امروز در مورد چه چیزهای صحبت می کنید؟
+ما بیشتر درمورد گذشته خودمان صحبت می کنیم. با حرف زدن در مورد گذشته مشترکی که پشت سر گذاشتیم، به نوعی درددل می کنیم. تجربیات گذشته را مرور می کنیم. نظرمان را در مورد مسائل به زبان می آوریم. چیزهایی که شاید در گذشته سانسور کرده ایم و نخواستیم که به کسی بگوییم، الان آزادانه مطرح می کنیم.
باید اعتراف کنم زوایای عجیبی از عملکرد خودم را کشف می کنم. بعضی از این دریافت ها عالی و بعضی ها موجب سرافکندگی هستند. من بعضی موضوعات مبهم گذشته را کشف می کنم. چیزهایی که متوجه شان نبودم را می فهمم. در می یابم که در گذشته مشترکمان واقعیاتی بوده است که در ذهن هر کسی به شکلی متفاوت ثبت شده است. این تفاوت ها جذاب و جالب هستند.
اختصاص وقت برای شنیدن خاطرات و تجربیات دیگران کلاس درسی ارزشمند و بی نهایت مهم است. تخصیص زمانی برای خود و دوستان موجب یادگیری هایی در حد کتاب خواندن ودوره گذراندن است. کتابی که اختصاص به عده ای خاص دارد . نوشته نشده است به چاپ نرسیده است اما خوانده می شود.
در این خوانش خاطرات هر کسی به فراخور درون خودش به کمال و تعالی بالاتری دست می یابد . این را از واکنش های آنها تشخیص می دهم. از سکوت شان بین حرف زدن ها، از به فکر فرورفتن هایشان، از تعجبی که در چهره هایشان می توان دید.
با این ملاقات های جمعی از انزوا دور شده، حس بیگانگی به حداقل ممکن می رسد. به سوی وحدت و یک پارچگی حرکت می کنیم. روند صمیمیت و حفظ آن نیز تسریع می شود. علاوه بر آن ارزش افزوده ای از نقل تجربیاتمان داریم.
-این ملاقات ها فقط با همکاران سابق هست و کسی دیگر در این جمع راه ندارد؟
+اینها جمع هایی هستند که متعلق به گروه همسالان و همکاران هستند .شاید افراد دیگر در این جمع ها نتوانند ارتباط موثری دریافت کنند. بنابراین ترکیب خاص را حفظ کرده ام. ما همسالانی و همدلانی هستیم که بهتر است همین طور ادامه بدهیم. در خلال همین گفتگوهای به ظاهر ساده اشتراکات جدیدی کشف می شوند . علایق مشابه شناخته شده و پیوندهای محکم تری بین حاضرین برقرار می شود. انگار ما با موضوعاتی فراتر از همکار بودن یا دوست بودن به همدیگر نزدیک می شویم. با این کشف ها همدلی و همسویی های بیشتری را می یابیم. زیرا همه به همدل و همدرد نیازمندند. اینها فرصتی هستند تا ما با روش خودمان ابراز وجود کنیم. شاید برآیند کلی اینهاست که موجب احساس بهتری در ما می شد.
-احساس می کنی چه چیزی در این گردهمایی های کم است؟ چه چیزی میتوانست باشد که نیست.
+چیزی که نیست بحث و نظر مخالف است. وقتی که همه یک حرف را میزنند کمی کسل کننده به نظر می رسد. ای کاش بحث یا چالشی هم داشتیم و به نبرد فکری و ذهنی فراخوانده می شدیم. اما تا کنون چنین چیزی اتفاق نیافتاده است.
-چرا به کافی شاپ می روید؟ چرا به خانه همدیگر نمی روید؟
+کافی شاپ این امتیاز را دارد که کسی میزبان یا مسئول پذرایی نیست. وقتی که یک نفر نقش میزبان را دارد یعنی حواسش به گفتگو نیست و از دایره صحبت بیرون است. او عملا از صحنه گفتگو حذف می شود. زیرا میزبان بودن یعنی یک مراقبت و کنترل مستمر به طوری که تمام حواس به امر پذیرایی و رفاه مهمان ها تمرکز دارد. در کافی شاپ کسی میزبان نیست. همه در شرایط مساوی و معادل هستند و می توانند در گفتگو شرکت کنند . راستش وقتی کسی از من پذیرایی می کند حس خیلی خوبی دارم. اگر قرار بود یکی از حاضرین پذیرایی کند عذاب وجدان من را آسوده نمی گذاشت. پس انتخاب یک مکان بیرون از خانه و اختصاص زمان برای خود فرد مزیت کافی شاپ است. گذشته از آن در خلال زمان دورهمی کسی توقعی از ما ندارد . این هم نوعی رها شدن و سبک شدن مسئولیت های همیشگی است.
-در مورد شباهت هایی که دارید حرف بزن. چه مشابهت هایی شما را به هم پیوند زده است؟
+ما اشتراکات کاری داشته ایم. مثلا در یک بیمارستان کار می کردیم و در موقعیت های شغلی مرتبط با هم بوده ایم. بعضی از ما در دوران تحصیل هم کلاس و هم دوره بودیم. بازنشستگی های ما هم تقریبا همزمان بوده است. ما تحولات مختلف جامعه را در سن های مشابهی پشت سر گذاشتیم. مثلا در دوران انقلاب همه ما نوجوان بودیم. در دوران جنگ تقریبا همه ما دانشجو بودیم یا سالهای اول خدمت مان را می گذرانیدم. اینها ها اشتراکاتی هستند که ما را به هم نزدیک کرده اند . ولی این دلیل کافی نیست . بعضی ها با فاصله سنی بیشتر هم در کنارمان هستند و ربط چندانی به سن و سال ندارد . جالب این است که از نظر خانوادگی هم تفاوت های زیادی نداریم. همسران ما بیشتر کارمند بودند و فرزندانمان هم در سنین مشابهی هستند . ما آنقدر شبیه هستیم که معادل آنچه که می گوییم دریافت می کنیم.در کل ما نیازهایی داریم که توسط دوستانمان برآورده می شود.
-بدگویی هم می کنید؟
+بدگویی جزئی جدانشدنی از هم ملاقاتی است. اما بد گویی های ما به خاطر شرایطی است که به ما تحمیل شده بود. کسانی که برای منفعت خودشان ما را به رنج می انداختند . کسانی که از موضع قدرت و تحکم ما را آزرده اند، مبنای بدگویی های ما هستند . ما از یاد نمی بریم که بعضی ها چگونه تصمیم هایی گرفتند که خیل عظیمی از کارکنان را از حق خودشان محروم کردند . با بی عدالتی هایی که موجب شد کارکنان به جای کار مطلوب و دلخواه دچار نارضایتی و دلخوری بشوند. تفاوت های جنسیتی در پرستاری خیلی بیداد کرده است. واقعا به زنان پرستار بد گذشته است. شنیدن شرح این نابرابری ها هم سخت و تلخ است. روح رشته پرستاری در کل طوری است که پرستار علاوه بر محیط کار در خانه و خانواده هم متحمل رنج های زیادی است . گفتن این مطالب بقدری تلخ است که از آن صرف نظر می کنم.
هر کسی احساس می کند که جایی به او ظلم شده است. بیان این احساس های منفی در جمع می تواند به همدلی منتهی شود. گاهی زوایای پنهانی از قضایا توسط دیگران مطرح می شود که موجب می شود فرد به اشتباه خودش پی ببرد . بدگویی از منظری درست نیست . اما از این نظر که بعضی چیزها توسط افراد بی طرف به عنوان واقعیت مطرح می شود، یک نوع روشنگری حساب می شود. آدم حرف یک فرد بی طرف را که نفع یا ضرری متوجه اش نیست را با راحتی بیشتری می پذیرد . این اتفاقی است که من بارها تجربه کردم و به اشتباهات ادارکی خودم پی بردم.
-از مرگ هم صحبت می کنید؟
+بله از مرگ خودمان و از روزهایی که در پیش داریم حرف می زنیم. از مرگ عزیزانمان و حتی از مرگ بیمارانمان هم حرف می زنیم. بیمارانی که کس و کار ما نبودند اما به اندازه انسانیت مان از مرگ شان متاثر می شدیم. هیچ مرگی برایمان عادی نشد . از دوران سالمندی سخت خودمان به شدت بیم ناک هستیم . امید داریم که مورد رحمت حق باشیم. از مرگ همکارانمان هم خیلی صحبت می کنیم. از دوستانی که دیگر در بین ما نیستند خیلی یاد می کنیم. آنها در جان و ذهن ما زنده و جاوید هستند.
-در مورد یک دیگر قضاوت می کنید؟
+بله اتفاقات قضاوت های بی رحمانه ای هم می کنیم . گاهی قضاوت هایی مثبت و گاهی هم منفی داریم. این طبیعت هر بشری است. ولی جانب احتیاط را خیلی رعایت می کنیم. زیرا به عنوان یک اصل نانوشته باید حواسمان به هم باشد که یکدیگر را نرنجانیم و مراقب ارتباط هایمان باشیم.
-از مزایای دیگر دیدار در کافی شاپ بگو
+ اکنون هزینه ها به شدت بیشتر شده اند. حتی اگر یک مهمان هم داشته باشیم باید هزینه گزافی را در پذیرایی وی خرج کنیم.
هر کسی دوست دارد که به جمعی تعلق داشته باشد. محترم و مهم به شمار آید. به همین دلیل کافی شاپ ها مکان مناسبی هستند.
با دعوت کردن دوستان به کافی شاپ این پیام را می رسانیم که به یادشان هستیم. به نیازهایشان حساس بوده و در راه تامین سلامت و بهداشت روانی گام برمی داریم.
آخرین دیدگاهها