کتاب می گفت که خواندن هم میتواند تندخوانی باشد هم تمرکز در آن باشد . هر دو امکان دارد . بعضی کتابها را باید فقط چشید و بعضی را باید بلعید و بعضی را باید نشخوار کرد. گاهی باید نگاهی به آنها انداخت. کتابهایی هستند که باید چندین بار خواند بخصوص اگر نویسنده ای توانا و اثبات شده آن را به نگارش درآورده باشد .
کتابهایی بودند که به دلیل کمیابی شان بارها و بارها خوانده شده اند . زیرا تنها کتابهایی بودند که در اختیار کتاب خوان ها قرار داشتند . کتابخوان ها زمانی تنها یک کتاب داشتند و همان کتاب را طوری می خواندند که ذهن شان در آن غرق می شد . کتاب هایی که باعث می شدند ذهن پرورش خاصی داشته باشد .
زمانی به دانش آموزان انگلیسی کتابهای لاتین با متونی دشوار را تکلیف می کردند . نه اینکه این کتابها چیز زیادی برای آموختن داشته باشند . بلکه به این دلیل که با خواندن مستمر و مرتب آنها شخصیت فرد تکامل می یافت. مردانی فهیم و با اراده پرورش می یافتند . کسانی که شخصیت بهتری داشتند .
الان آنقدر منابع مطالعه زیاد شده اند که فقط کافی است روخوانی و تندخوانی در مورد اکثر آنها داشته باشیم. زیرا که فقط اندکی کتابهای مفید به معنای واقعی وجود دارند که باید نشخوار شوند . به خوبی به فهم آنها رسید .
هدف از مطالعه در این کتاب به سه قسمت تقسیم شده است. مطالعه برای اطلاعات . برای فهم و برای سرگرمی یا لذت . کتابهای درسی و درسنامه کتاب هایی هستند که ما برای اطلاعات آنها را می خوانیم. صرفا برای اینکه امتیاز و نمره ای از آن کسب کنیم. کتابهایی هستند که به نوعی بارگذاری اطلاعات تلقی می شوند .
کتابهایی که باید بفهمیم آنهایی هستند که نیاز به تفکر و مطالعه آهسته دارند . باید به آهستگی جلو رفت. باید عمیق و کامل خوانده شوند . مثل کتابهایی که در طول تاریخ مفید بودن و درست بودن آنها ثابت شده است.
کتابهایی که برای سرگرمی خوانده می شوند نیز یک نوع مطالعه حساب می شود . این کتابها برای گذراندن اوقات فراغت در نظر گرفته می شوند . اوقاتی که ما فارغ از وظایف سخت روزانه و باید های زندگی میتوانیم از سر خوشی به آنها بپردازیم. این کتابها نیاز ما هستند تا در دنیای تخیل خودمان یادیگران باشیم. انسان دوست دارد که در دنیاز تخیلی باشد . برای همین است که فیلم نگاه می کند یا کتاب می خواند یا موسیقی گوش می کند.
در گذشته کتاب خوان ها بر خواندن متمرکز و طولانی مدت توانا تر بودند . الان ذهن ها تغییراتی کرده است. گویی سیم کشی ذهن ها عوض شده است. الان دیگر ذهن کسی او را یاری نمی کند تا متون طولانی و فاخر را بخواند . زیرا خیلی زود خسته می شود . حواس پرت می شود . گویی که انسان دنبال کاری می گردد که به جای مطالعه به آن بپردازد. دیگر پیدا کردن کسی که در بین متون و پاراگراف ها سیر کند و گیر بیفتد و ساعت ها حواسش در پی یافتن معنایی باشد ، ممکن به نظر نمی رسد.
زمانی فکر می کردند که کتابخانه ها وقف سکوت شده اند . هر کسی نیاز به سکوت داشت به کتابخانه مراجعه می کرد . در سکوت کتابخانه درس می خواندند یا مطالعه می کردند . امروزه سکوت نسبت به گذشته خیلی بیشتر است. تقریبا خیلی ها به سکوت دسترسی دارند . هر کسی برای خودش اتاقی دارد که میتواند مطالعه کند . ثروتمندان در هر عصری بیشتر به سکوت دسترسی داشته اند . زیرا آنها اتاقهایی داشتند که بلااستفاده بود. ثروتمندان املاکی در مناطق خوش آب و هوا داشتند که میتوانستند بروندو در آنجا هر چقدر دوست دارند مطالعه کنند.
خانواده هایی که فرزندان زیاد داشتند به سکوت دسترسی نداشتند. دانش آموزانی که در چنین خانواده های پرجمعیت و شلوغی باید درس می خواندند خود را تطبیق داده بودند . آنها توجه شان را روی درس متمرکز کرده و به تدریج آموخته بودند که قیفی از سکوت در اطرافشان بسازند و درس بخوانند.
می گویند در گذشته کلمات از هم جدا نبوده اند . می گویند که جدا کردن حروف و تشکیل کلمه هایی که به شکل امروزی هستند مدت ها بعد از ابتکار نوشتن به وجود آمده است. وقتی که حروف به هم چسبیده بودند مردم برای به زبان آوردن آن کلمه مجبور بودند که بلند بخوانند. بعد از ایجاد فاصله بین حروف برای تشکیل کلمه ها انسان توانست که بدون صدا هم مطالعه بکند. در واقع انسان توانست در سکوت بخواند که قبلا برایش مقدور نبود.
بسیاری از مبلغ های مذهبی مطالعه می کردند. آنها در این فکر بودند که چگونه می توانند به طالبان علم معنوی بیاموزند که مطالعه را از سر تکلیف انجام بدهند . برای اینکار ابتکارات خاصی را به کار می بردند . از جمله اینکه یک نظام نامه تهیه می کردند . به آن عمل می کردند تا بتوانند بیشتر بخوانند و به خاطر بسپارند .
آخرین دیدگاهها