راستش را بگو چند تا نقش در رفتار با اطرافیانت داری. چقدر برای خودت رُل تعریف کرده ای . هر بارتو را در نقشی نو می بینم. انگار که هر روز یا در هر موقعیت نو، فرد دیگری می شوی. یک روز مهربان و نزدیک هستی. یک روز نامهربان و دور از دسترس. یک روز ژنتیک و شباهت های زیست شناسی با تو موجب قرابت است و یک روز دیگر هیچ ارتباطی تعریفی ندارد.
می ترسم روزی برسد که اصل وجودت را گم کنی .
می ترسم زمانی فرا برسد که ندانی کدام نقش است و کدام اصل وجودی تو؟
نمی توانم چیزی به تو بگویم زیرا ارتباط ها را طوری تعریف کرده ای و دیوارها را طوری چیده ای که اجازه نمی دهد تا این نصیحت را به گوش تو برسانم. نگرانت هستم اما شرایطی مهیا نیست تا بگویم
حواست جمع باشد از مسیر درست انسانیت خارج نشوی.
حواست باشد که اصل وجود خودت را در انبوه نقش هایی که مثل هنرپیشه بازی می کنی فراموش نکنی.
آخرین دیدگاهها