در یک زمان طولانی دانشجویان حجاب و موازین مورد نظر دانشگاه را به تدریج کمتر وکمتر رعایت می کردند. ارگان هایی که در این رابطه مسئولیت هایی داشتند به نتیجه ای نرسیده بودند. مدتی بود که این موضوع مورد توجه قرار گرفته بود. من از چیزهایی که می شنیدم، احساس خوبی نداشتم. نگرانی من هم به جا بود. زیرا یک روز من را به جلسه ای دعوت کردند که آخرین جلسه از سلسله بررسی های مربوط به رعایت قوانین حجاب در دانشکده بود.
در آن جلسه به من ابلاغ کردند که باید به پرستار ها و منشی ها بگویم که از آن تاریخ به بعد به خانم های دانشجوی بد حجاب وسایل لازم برای معاینه و درمان بیماران داده نشود.
آنهاگفتند این وظیفه پرستارها و منشی ها است که به دانشجویان تذکر بدهند تا با ظاهری ساده تر حضور داشته باشند .
من در پذیرش این مسئولیت تردید داشتم، زیرا با توجه به شناختی که از محیط بخصوص محیط ذهنی کارکنان واحد پرستاری داشتم، آن را قابل اجرا نمی دانستم.
رئیس وقت دانشکده فرصت تحلیل و شنیدن نظرات من را به حاضرین در جلسه، نداد. گفت در مورد جوانب قضیه در سلسله جلسات قبلی بحث شده است و این در حالی بود که من از محتوای این جلسات خبر نداشتم.
حسب وظیفه جلسه سرپرستاران بخش ها را تشکیل دادم. نقطه نظرات ریاست را به آنها توضیح دادم. موجی از مخالفت از سوی آنها به پا شد. موج بعدی مخالفت از سوی منشی هایی بود که باید از دادن وسایل به دانشجویان امنتاع می کردند.
علی رغم همه این مسائل طرح در زمان مقرر به اجرا در آمد. در اولین ساعات از بخش ها زنگ زدند و گفتند که ما وسایل را ندادیم اما استادها گفتند که وقت بررسی وضعیت حجاب دانشجویان نیست. مریض ها وقت گرفته اند و روی صندلی های درمان نشسته اند . استاد ها و دانشجویان آماده کار هستند. آن وقت به خاطر حجاب دانشجو کار باید تعطیل شود یا به تاخیر بیفتد؟در بخش دیگری دانشجویان اعتراض کرده بودند که منشی ها چه کاره اند؟ مگر منشی بخش ضابط حجاب است که نظر می دهد؟ اصلا منشی ها چکار به حجاب ما دارند؟ منشی باید کار خودش را درست و به موقع انجام بدهد. دانشجوها با پرخاش و اعتراض وسایل را گرفتند و کارهای آن روز انجام شد.
منشی ها و پرستاران در همان روزهای اول از انجام چنین وظیفه ای سر باز زدند. بدتر اینکه مرتب غر میزدند. شکایت می کردند.
این سیاست در عین اینکه ناکام ماند، موجب اختلاف نظر و کشمکش بین دانشجویان و کادر پرستاری شد. روابط و مناسبات دو طرف آسیب دید. آنها رو در روی هم قرار گرفتند در حالی که پیش از این طرح روابط معقول تری داشتند.
بعد ها متوجه شدم که ساختار سازمان ناتوانی اش را در کنترل حجاب و موازین پوشش را بر دوش کارمندان معمولی و غیر مرتبط انداخته است. به نظرم ما مسئولین سهواً نوعی ستیز را به جمع دانشجویان و کارکنان تزریق کردیم. ما نباید وارد مقوله حجاب می شدیم. ما نباید به جز کارمان به حیطه دیگری می پرداختیم. ما نباید مسئولیت کنترل حجاب را که کار ارگان های دیگر بود، می پذیرفتیم.
آخرین دیدگاهها