نامه ای به خودم وقتی ناامید بودم.

یک روز دیگر به شب رسید بی آن که بتوان آن را روزی متفاوت نامید همان روز قبل است. با تعویض تاریخش و با حرکت یک گام به جلو.

روزها آنقدر شبیه هم هستند که صبح گاه دیروز و امروز مخلوط می شوند. عصر و شب آن هم عین هم هستند. این تکرارهای روزانه نوعی گنگی و ابهام در شمارش ایجاد می کنند. حس می کنم هر روز جمعه است که باید قرص هفتگی ام را بخورم.
🌺خدایا مهربان هستی اما این روزها با من مهربان تر باش. می بینی که در بن بستی گیر کرده ام. هر سوی دیواری بلند از ناممکن ها کشیده شده است. من در آزمونی بسیار سنگین باخته ام.  نیازی به گول زدن خودم ندارم. اوضاع ذهن من داغون است.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *