دوست داشتن و دوست داشته شدن

-این روزها به چه فکر می کنی ؟

+به دوست داشته شدن فکر می کنم.

-چرا به این موضوع علاقمند شده ای؟

+چون حس می کنم باید کسانی را دوست داشته باشم . اما دوستشان ندارم. انگار همه نقاط منفی آنها پررنگ شده است . انگار که از دایره حس مثبت من خارج شده اند . مثل بیگانه ها هستند .

-مگر مجبوری کسی را دوست داشته باشی. کافی است که وظایف خودت را انجام بدهی. همین کافی است. دوست داشتن که دست خود آدم نیست. دوست داشتن که مثل یک قرص نیست بخوری از آن پس کسی را دوست بداری. فکر می کنی مجبور هستی کسی را دوست داشته باشی؟

+مجبور نیستم کسی را دوست داشته باشم. اما انگار بشر باید کسی یا کسانی را دوست داشته باشد. احساس عذاب وجدان دارم که کسانی را که باید دوست داشته باشم دوست ندارم.

-عذاب وجدان به خاطر دوست نداشتن دیگران ؟ این دیگر چه منطقی است که دچارش شده ای؟

+نمی توانم خوب توضیح بدهم انگار که قابلیت بیان ندارد .

-اگر کسی را به شکلی که فکر می کنی دوست نداری هیچ اشکالی ندارد. قوانین دوست داشتن و دوست داشته شدن متفاوت از دنیای منطقی است. به دنیای معنا تعلق دارد . بهتر است درگیرش نشوی . با علل و اسباب ربط مستقیمی ندارد . دیده ای که کسی در ظاهر هیچ نقطه قوتی ندارد اما توسط کسی یا اطرافیانش دوست داشته می شود. چه توجیهی برایت دارد . می دانم که توجیه ندارد . همان که در داستان لیلی و مجنون به درستی بیان شده است. پس بیشتراز این از ذهنت برای این کار مایه نگذار. اینها چیزهایی هستند که توجیه و دلیل ندارند. اگر کسی را که باید دوست داشته باشی دوست نداری هیچ اشکالی ندارد . حتما دلیلی دارد که برایت روشن نشده است. شاید هم روشن است و نیازی نمی بینی که آن را بیان کنی . در واقع لازم هم نیست که بیان شود . هر کسی در گرو اعمال خودش است. به بهای اعمالش دوست داشته می شود یا نمی شود .

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *